۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

پروژه ء تابستونی

وقتی تو حال و هوایی که تو پست قبل نوشتم بودم تو روزانه نویسیم داشتم دنبال این میگشتم که ببینم چیزی که ازش لذت می برم چیه که بیام به شکل یک پروژه تعریفش کنم براش سر و ته در نظر بگیرم تهش رو ببینم و بعد شروع به انجام دادنش کنم

مگه این مدلی دوست ندارم خب چرا نکنم ؟

بیام با تعریف یه پروژه برای خودم یه بازی درست کنم پروژه تفریحی باشه و من حالش رو ببرم

یادمه سال 84 که دچار افسردگی شده بودم خودم رو با دیدن فیلم های هندی عاشقانه ی خوب و خوندن رمان درمان کردم

الان البته دچار افسردگی نیستم فقط انگار با دیوار تصادف کردم و نیاز دارم یه تفریحی برای خودم دست و پا کنم تا از این حالت بیام بیرون

هر چی فکر میکردم به نتیجه نمی رسیدم واقعا چیزی که منو سر حال بیاره پیدا نمی کردم

خیلی جالب بود نشونه های جالبی می دیدیم مطابق با حال و روزم تو کتاب راه هنرمند دقیقا رسیده بودم به هفته پنج که در مورد تله فضیلت حرف می زنه و شرح حال کاملی از من بود تله فضیلت همونه که ما میخوایم خیلی خوب و عالی و عاقل به نظر برسیم و بعد خود واقعیمون رو از دست میدیم درست تو هفته گذشته من باید به خوندن اون مبحث می رسیدم

یا تک جمله هایی که من رو شرح می دادن و شگفتزده میکردن تو جاهای مختلف از اینستاگرام بگیرید تا دیدار با دوستان و شنیدن اتفاقی کلام یکی و الی آخر

بعد تو همون کتاب راه هنرمند یه جمله بود نوشته بود اگر به ذهنتون نمی رسه که چه کار کنید شب که میخواید بخوابید از خودتون بپرسید یا یادداشت کنید که چه کار کنم برای گذر از این مرحله ؟ یا برای رسیدن به فلان هدف یا هرچیزی که جوابی براش پیدا نمی کنید بعد بخوابید صبح تو نوشتن صفحات صبحگاهی جوابش رو پیدا می کنید آقا ما چند شب این کار رو کردیم جوابش رو پیدا نکردیم

بعد داشتم برای مینا کامنت میذاشتم راجع به شکر گزاری بهش گفتم شکر گزاری راندا برن رو ول کن مدل شکر گزاری خودت رو پیدا کن

اصلا چرا اینو به اون گفتم؟ نمی دونم من معمولا خیلی چیزا رو به خصوص به مینا نمی دونم چرا میگم انگار یکی میزنه پس کله ی من میگه برو به مینا بگو اینجوری برای خودم خیلی وقتا عجیبه

توی نوشته های روزهای قبلم می نوشتم کاش بتونم تا اول تیر اون کاری که دلم میخواد بکنم رو پیدا کنم و از اول تیر شروع کنم من تاریخ های شروع رو دوست دارم

دیشب که داشتم میخوابیدم گفتم نشد که بشه حالا بازم به فکر کردن ادامه میدم بالاخره پیدا می کنم و یه تاریخ من در آوردی هم برای شروع کردن پیدا می کنم بالاخره

  امروز صبح زود که بیدار شدم تا نوشته ی صبحگاهیم رو بنویسم گفتم امروز اولین روز از هفته ی جدید برای شروع خوندن هفته ی ششم کتاب راه هنرمنده یه کم از اون بخونم بعد بیام بنویسم در حالیکه قاعده ی نوشتن صبحگاهی قبل از انجام هر کاریه ولی من دلم خواست این کار رو بکنم و خودم رو مقید نکردم کتاب رو باز کردم

یک جمله اش این بود

اساسی ترین انتخاب این است که مراقبت از خویشتن را برگزینیم.

و جمله ی دیگه:

ایجاد هنر از اول صبح شروع می شود، با طلوع آفتاب ، با حضور در لحظه ی حال و کامجویی از سراسر روزی که در پیش دارید. با خوشیهای کوچک و مکثهایی که در طول روز به خود می دهید وقتی هدایا یا چیزهای زیبا را به هنرمند درونتان پیشکش می کنید

یه جرقه تو ذهنم زد چرا پروژه ی خوددوستی تعریف نکنم؟ مگه این چیزی نیست که با همه ی وجود میخوام خب دنبال چی میگردم؟ من میخوام یه کاری کنم که به علایقم اهمیت بدم و خودم رو بیشتر دوست بدارم اوکی به همین فکر میکنم

و آیا لازمه بگم که نیاز به فکر کردن نبود چون خود به خود برام پیدا شد که باید چه کار کنم؟

کامنتم برای مینا پیدا کردن راه شکرگزاری مخصوص به خودت

تعریف یک پروژه در راستای خود دوستی

بودن در لحظه حال

لذت بردن از چیزهایی که الان هست... مگه خود دوستی غیر از اینه که لذت پشت لذت به خودمون هدیه بدیم؟ 

تهش میخوام برسم به مرحله ای که بیشتر از بودن در لحظه حال لذت ببرم خودم رو بیشتر دوست داشته باشم و لذتم از زندگی کردن و بودن بیشتر بشه

اینا همش برمیگرده به شکر گزاری

شکرگزاری قلبی نه کلامی، احساس قدر دانی و لذت در قلب آدم برای چیزهایی که هست

برنامه ی شکر گزاری مخصوص من چه جوری باید باشه تا باهاش حال کنم و البته حتما باید ته بازی معلوم باشه که وقتی می رسم بهش ذوق کنم که انجامش دادم و تمومش کردم آخه من همونقدر که عاشق شروع کردنم عاشق تموم کردن هم هستم چون هر تموم شدنی مصادف با یک شروع شدن جدیده

بازیم رو پیدا کردم و براش ذوق دارم

بازی توجه کردن به چیزهای جدید و نوشتن اونها

مطمئنا هر روز یه چیز جدیدی برای ما اتفاق می افته در حد اینکه مثلا امروز مزه ی سیب گلاب رو با کره ی بادوم زمینی امتحان کردم خوب بود نبود یا هر چی

مزه ی کره بادوم زمینی با همه ی میوه ها خوبه به خصوص موز و سیب و میانوعده ی مورد علاقه من هم ترکیب سیب یا موز با کره ی بادوم زمینیه که برای سیب از یه کم عسل هم استفاده میکنم

 

به دو صورت میشه این بازی رو انجام داد:

یا اینکه یه دفتر بر میداریم و هر چیز جدیدی که اتفاق افتاد رو توش یادداشت میکنیم و به حسمون توجه میکنیم و سعی می کنیم بابتش احساس خوب داشته باشیم

یا یه جعبه یا شیشه در نظر میگیریم تو ورق های کوچولو کوچولو اتفاقات جدید رو می نویسیم میندازیم توش میخوام بعد از چهل روز بشمرمشون و بخونمشون

خب پس جواب سوالی که چند روز بود داشتم رو پیدا کردم و ته دلم خوشحالم

اولین تجربه ی جدید امروزم هم این بود که امروز به جای اینکه تو شیر قهوه ی صبحم دارچین بریزم وانیل اصلی که دیروز خریدم رو ریختم اما فکر کنم کم ریختم طعمش خوب شد ولی میتونست بهتر بشه

از مزه نون و پنیر و مربایی که پریروز درست کرده بودم و از بس عاشقشم برای خودم یه کم تا امروز نگه داشتم خیلی لذت بردم بیشتر از دیروز و پریروز بابت کالری بالاش هم عذاب وجدان نگرفتم چون کم خوردم و حالش رو بردم

صبح هم که هومان بیدار شد و اومد سراغم هم با تمرکز کامل بغلش کردم و بوسیدمش گرمای صورتش رو رو صورتم حس کردم به چشمهای خوشحال شیطونش نگاه کردم و کیف کردم

تا الان که ساعت ده صبحه سه تا تجربه جدید دارم برای نوشتن

بازی هیجان انگیزیه

اینطوری پیش بره کل روزم رو باید به نوشتن تجربه های جدید بگذرونم

پس از امروز تا دهم مرداد به مدت چهل روز میخوام بازی کنم بازی توجه کردن به چیزها و تجربیات جدید و نوشتن آنها

یه چیزی هم این ته بگم یه کم شاید ناراحت کننده باشه

من الان دقیقا تو دورانی هستم که پارسال در زجر آورترین زمان زندگیم بودم. پدرم بیمارستان بستری بود و داشت از بین می رفت یواش یواش اختیارات تمام بدنش از دستش خارج شد و به یه جبر مطلق گرفتار شد که حتی غذا هم به صورت مایع از طریق لوله ای که از بینیش عبور دادن بهش میدادن و نمی تونست طعمش رو بچشه ... اختیار هیچکدوم از عملکردهای زندگیش رو نداشت حتی تنفس و به دستگاه وصل بود تو آی سی یو

و خبر خوب اینکه به جای یادآوری و زجر کشیدن، در راستای شکرگزاری ازش استفاده میکنم هر بار که نفس می کشم ، غذا میخورم، راه می رم و حتی برای دستشویی و حمام و همه ی چیزهایی که اختیارش هنوز تو دستهای خودمه با یادآوری بابا به عنوان مریضی که هیچکدوم رو نداشت خدا رو شکر میکنم که من دارم و برای آرامش پدرم دعا میکنم و بهش میگم من به جای تو از داشتن این نعمت ها استفاده میکنم و تو از طریق من با لذت من همراه باش و بابام رو تو قلبم میذارم و با خودم همه جا می برم.  

  • **نسیم **
  • سه شنبه ۱ تیر ۰۰

زبان های عشق

اولین پست بیان رو اختصاص بدم به عشق. چی بهتر از عشق ... واژه ی مقدس و مبارک و تنها حقیقت موجود در جهان

عشق یک تصمیمه و هرکسی می تونه از همین امروز عشق ورزی رو شروع کنه.

عشق به خود، به همسر، به فرزند، به والدین و خانواده و اطرافیان و مردم

گری چاپمن تو کتاب پنج زبان عشق اومده راههای مورد پسند دریافت عشق رو با عنوان زبان عشق بررسی کرده کتاب خیلی ارزشمندیه که به نظر من هر کسی باید بخوندش

   

زبان شماره 1 : کلام تایید آمیز

مثل وای چه لباس قشنگی خریدی، از این اخلاقت خیلی خوشم میاد، با تو که بستنی می خورم کیف می کنم این چیزا

مثلا مارک تواین زبان عشقش این بوده همیشه میگفته با یک تعریف خوب می تونم دو ماه زندگی کنم یعنی مخزن عشق وجودش با تعریف شنیدن قشنگ پر میشده

تشویق کردن نقاط قوت یک نفر ، زدن حرفهای محبت آمیز، درخواست ها به شکل متواضعانه، همه کلام تایید آمیز هست.

عمیق ترین نیاز یک انسان نیاز به قدردانی هست و کلام تایید آمیز این نیاز رو رفع می کنه

برای هر زبان تمرین هم داره  

تمرین: بنویسین بیشتر از همه دوست دارین از همسرتون چی بشنوین؟

 

زبان شماره 2 : وقت گذاشتن برای یکدیگر

وقت گذاشتن به این مفهوم که تمام توجه خودمون رو به دیگری بدیم ، وقت با کیفیت

میگه وقتی 20 دقیقه کنار همسرمون بنشینیم و تمام توجهمون رو به همسرمون بدیم و اون هم این کار رو بکنه ما به همدیگه بیست دقیقه زندگی لذت بخش می دیم

مثلا با هم بریم رستوران و تمام حواسمون به همدیگه باشه یا یه فعالیت لذت بخش که هر دومون دوست داریم رو با هم و با تمرکز به همدیگه انجام بدیم

عنصر اصلی در اختصاص وقت با کیفیت،  "توجه متمرکز" به همسر هست.

گفتگوهای با کیفیت ،مهارت گوش دادن، مهارت خودافشایی صادقانه هم تو این قسمت قرار می گیرن.

 

تمرین: از همسرتون بخواین فعالیتهایی که از انجام اون با شما لذت می بره رو بگه یا بنویسه بعد برنامه ریزی کنید هر چندماه یک بار یکی از اونها رو انجام بدین.

عناصر اصلی فعالیت با کیفیت اینها هستن: حداقل یکی از زوجین بخواد اون رو انجام بده ، دیگری هم تمایل به انجام اون داشته باشه ( زوری نباشه)، هر دو بدونن که به خاطر ابراز عشق به وسیله ی با هم بودن میخوان این کار رو انجام بدن.

معمولا زیباترین خاطره ها با این فعالیت شکل می گیره.

 

زبان شماره 3: دریافت هدیه  

هدیه خودش نشون دهندهء اینه که یکی به فکر ما بوده و زبان هدیه آسونترین زبان برای یادگیری هست و شما هرچیزی که به کسی که زبان عشقش دریافت هدیه هست بدین رو اون ابراز عشق دریافت می کنه

حضور خود شما هم برای اون هدیه به حساب میاد به خصوص در شرایط سخت و دشوار، با حضور داشتن شما در کنارش عشق زیادی دریافت می کنه .

اگر هفته ای یک هدیه بهش بدین تبدیل به دو مرغ عشقی میشین که مخزن عشقتون همیشه لبریز خواهد بود.

تمرین: یه دفتر تهیه کنین و ایده هاتون برای هدیه دادن رو یادداشت کنین.

 

زبان شمارهء 4: ارائه خدمت وهمسر یاری

یکی از راههای کشف زبان عشق انتقادهای همسر شما از شماست. انتقادگری روش نامناسبی برای دریافت عشقه اما کمک می کنه زبان عشق خودمون و همسرمون رو بهتر بشناسیم.

این خیلی واضحه البته نیاز به توضیح نداره همون کارهایی که تو خونه یا بیرون انجام میشه اگر زبان عشق یکی این باشه می تونیم با پیشنهاد کمک بهش خیلی راحت بهش عشق بورزیم

میخوای کار بانکیت رو امروز من برات انجام بدم؟ میخوای ماشینت رو ببرم کارواش؟ سوالات رو از طرف یک زن برای یک مرد پرسیدم چون از اون طرفی خیلی راحته کارهای خونه اونقدر زیادن که مردی اگر زبان عشق همسرش این باشه با یه ظرف شدن در طول روز می تونه کلی مخزن عشق همسرش رو پر کنه 

تمرین : لیست در خواست تهیه کنین و از همسر خود بپرسین چه کاری رو اگر در طول روز انجام بدم عشق من رو احساس می کنی؟

زبان عشق همسر من اینه .. میگه وقتی به خونه رسیدگی می کنی و حواست به بچه و خونه زندگیمون هست یعنی داری عشقت رو به من ابراز می کنی دیگه

چه خوبه

خودشم تا جایی که بتونه در مواقع لزوم تو کارهای خونه کمک می کنه اما زبان عشق من این نیست. کمک هم نکنه خیلی فرقی نداره برام.

 

زبان شماره 5: تماس بدنی ( لمس)

تماس بدنی وسیلهء قدرتمندی برای ابراز عشق و محبته . گیرنده های لامسه در تمام بدن وجود دارن  اما تمام لمس ها با هم یکی نیستن و هرکسی ممکنه از نوازش و لمس نقاط خاصی از بدنش لذت ببره. باید بدونین همسر شما چه لمسی رو لمس عاشقانه تفسیر می کنه و روزانه برای ناز و نوازش وقت بذارین

به دلیل همین زبان مهم عشقه که در زمان بحران ناخودآگاه مردم همدیگه رو بغل می کنن

 

دوستان من یه خلاصه ای از روی خلاصهء کتاب براتون اینجا نوشتم خود کتاب خیلی با جزییات بررسی می کنه

و اشتباه رایجی که ما تو زندگی می کنیم اینه که فکر میکنیم وقتی داریم با چیزی که زبان عشق خودمون هست به دیگری ابراز عشق می کنیم اون باید درک کنه و اون رو به عنوان عشق بپذیره در حالیکه اینطوری نیست و زبان عشق اون ممکنه کاملا با ما فرق داشته باشه و ما باید عشقمون رو با زبان عشق خود اون بهش ابراز کنیم تا اسمش بشه ابراز عشق

و چه شانس بزرگیه که زوجین زبان عشقشون مشابه باشه

و نکته مهم دیگه  اینکه خوشبخت کسیه که به هر 5 زبان ابراز عشق مسلط باشه و اونقدر باهوش باشه که بتونه زبان عشق تمام اطرافیانش رو کشف کنه و با زبان خودشون بهشون مهر بورزه ...

  • **نسیم **
  • دوشنبه ۱۳ بهمن ۹۹
زندگی، آهنگی شنیدنی است
اگر با زیر و بم و بالا و پَست و فراز و فرودش هماهنگ شوی.

غم و شادی و سوگ و سورش نوایی خوش است
اگر با موسیقی هستی موزون شوی.

هر آدمی آوایی گنگ است میان هزار و یک صدای مبهم و مغشوش، باید اما روی نغمه های جهان بلغزد تا نواخته شود.

زندگی، آدمی را می نوازد گاهی به رنج و گاهی به لذت اما سرانجام صدایی که از بودن ما در کائنات می پیچد سمفونی باشکوهی است که کهکشان با آن می رقصد..

عرفان نظر اهاری
موضوعات