۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

من و وین عزیزم و دائو 2

آیه ی دوم تائو د جینگ رو تقریبا هممون به صورت شفاهی و کلامی می دونیم و بلدیم اما عمل کردن بهش خیلی سخته از آیه ی اول برای من سخت تره.

تو قسمت اولش در مورد خط کش هایی صحبت می کنه که بشر درست کرده و یگانگی جهان رو با یک دوگانگی متناقض روبرو کرده که این دوگانگی مادی هست و در رابطه با بخش جسمانی انسانها

مثلا اومده خط کش گذاشته برای زشتی و زیبایی، بلندی و کوتاهی ، خوبی و بدی

 

وقتی مردم برخی چیزها را زیبا می دانند

چیزهای دیگر زشت می شوند.

وقتی مردم بعضی چیزها را خوب می دانند

چیزهای دیگر بد می شوند.

بودن و نبودن یک دیگر را می آفرینند.

سخت و ساده یک دیگر را پشتیبانند.

بلند و کوتاه یک دیگر را تعریف می کنند.

پستی و بلندی به یک دیگر وابسته اند.

قبل و بعد به دنبال هم می آیند.

 

در طبیعت و کائنات این چیزا اصلا مطرح نیست مثلا هیچ وقت یه گل زنبق نمیاد درگیر این بشه که خودش زیباتر هست یا گل مروارید یا یه خرس نمیاد به یه خرگوش مثلا بابت هیکل گنده ترش فخر بفروشه یه قله ی بلندتر تو طبیعت به قله ی کوتاهتر کناریش با چشم حقارت نگاه نمی کنه یا قله کوچکتر حس حقارت بهش دست نمیده، چون هر آفریده ای تو طبیعت تو جای درست خودش مشغول به زندگی خودشه فقط انسانه که یه خط کش گرفته دستش و در حال قضاوت کردن همه چیز با اندازه و معیار خط کش خودشه غافل از اینکه این دوگانگی ها مکمل هم هستن تو همه ی انسانها به طور کاملا عادلانه از همه ی خصلت ها وجود داره و همه اش هم برای رشد انسان لازمه ما باید غم رو حس کنیم تا بتونیم شادی رو بفهمیم، باید بترسیم تا شجاعت رو درک کنیم، باید حسودی کنیم تا قدمی برای پیشرفت خودمون برداریم

اما متاسفانه به خاطر همون خط کش انسانی و قضاوت های پشت سرش، رنج به بشر تحمیل میشه

اگر واقع بینانه بخوایم به عالم هستی نگاه کنیم متوجه میشیم که سیستم آفرینش هیچ رنجی به هیچ چیز و هیچ کس تحمیل نمی کنه تنها درد مشترک در کل عالم درد رشد هست که اونم با شادی و لذت همراه هست ما بقی دردها و رنج ها رو خود بشر برای بشر رقم زده با دخالت در کار سیستم آفرینش

در این رابطه خیلی زیاد میشه حرف زد و فکر میکنم همه هم می دونیم ولی تو زندگیمون اسیر خط کش ها هستیم و خیلی سخته که هی به خودمون یادآوری کنیم که همه چی رو با هم ببین یگانگی رو درک کن به نظر من تمرین زیادی لازم داره

وین عزیز در این مورد پیامش اینه

میگه حیوان خوبی باش آزادانه حرکت کن، افکارت را در مورد آنچه باید انجام دهی و اینکه چگونه باید انجام دهی متوقف کن خودت را مانند جانوری تصور کن. تو خوب یا بد، زشت یا زیبا، سخت کوش یا تنبل نیستی فقط یک جاندار هستی که روی زمین زندگی میکنی با جسمی محدود با توانایی های محدود که زمان آغاز و زمان پایان داری و وقتی زمان ترک بدنت برسد این کار را انجام می دهی و مکان خود را در راز یگانگی اصلاح می کنی

وقتی بدانی ناتوانی ها در کنار توانایی ها ضروری هستند باعث میشود مردم را راحت تر بپذیری و قضاوت کردن را با دید یگانگی تائو عوض کنی و بدانی هر انسان با ناتوانی ها و توانایی هایش قطعه ای از پازل عالم هستی است که با نبودنش عالم ناقص می شود او هم در حال بازی نقش خود در عالم است.

فکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند .

 

بخش دوم آیه میاد در مورد خصلت انسان فرزانه صحبت می کنه

بسیار زیبا و دلنشینه آدم دلش میخواد تصمیم بگیره تبدیل به یک فرزانه ی خردمند بشه (رویای بزرگ زندگی من)

 

بنابراین فرزانه

بدون انجام دادن کاری عمل می کند.

و بدون به زبان آوردن کلمه ای آموزش می دهد.

اتفاقات رخ می دهند و او به آن ها اجازه ی روی دادن می دهد؛

موارد مختلف ناپدید می شوند و او به آن ها اجازه ی از بین رفتن می دهد.

او دارد، بدون آن که مالک چیزی باشد.

عمل می کند، بدون آن که انتظاری داشته باشد.

وقتی کارش به اتمام می رسد، آن را فراموش می کند.

به همین دلیل برای همیشه جاوید باقی می ماند.

 

فرشید قهرمانی اونقدر قشنگ ترجمه کرده که نیازی نیست آدم بخواد تفسیر و توضیحی براش بده اما دوست دارم در موردش حرف بزنم

میگه آدم خردمند اصلا تلاش نمی کنه خودش رو به کسی ثابت کنه یا چیزی به کسی یاد بده خودش یه مدلیه که همین که هست بقیه می تونن ازش یاد بگیرن از رفتارها و عملکردش نه از حرفها و آموزش هاش، رها در جریان زندگی، هر چی پیش بیاد می پذیره؛ هرچی اومد اومد، هرچی رفت رفت، هیچ توقعی از هیچ کس و هیچی نداره خودش کاری که درسته رو انجام میده و فراموش میکنه و میره، تو هیچی گیر نمی کنه نه در گذشته نه در آدمها نه در اتفاقات هیچی

چه رهایی با شکوهیه

در مورد این قسمت او دارد بدون اینکه مالک چیزی باشد یه چیزی بگم تو یکی از پیج های اینستاگرام خونده بودم خیلی هم بهم چسبید مخلص کلامش این بود که دارایی های ما، ما رو به اسارت میکشن ما دوست داریم یه چیزهایی رو داشته باشیم بعد ترس از دست دادنشون هست ترس خراب شدن، نداشتن، کم داشتن، اون داره من ندارم ، داشته باشم تا چشم فلانی رو در بیارم و غیره .....

ولی وقتی صحبت از عدم وابستگی به دارایی ها میشه به این معنی نیست که بتونیم بدون تمام چیزهایی که داریم زندگی کنیم یا چیزی نداشته باشیم بلکه به این معنیه که از اسارت داشته هامون رها بشیم و اونها برای ما کار کنن یعنی به این چشم به دارایی هامون نگاه کنیم که هستن تا مایه ی آرامش و آسایش و راحتی ما رو فراهم کنن و هر چیزی که باعث راحتی و آرامش و لذت ما میشه رو برای خودمون تهیه می کنیم تا آسوده تر زندگی کنیم و از آسودگی خودمون لذت ببریم و قدر وسایلی که برامون راحتی به همراه آوردن رو بدونیم و بابتشون شکرگزار و خوشحال باشیم نه در رنج و عذاب

اونی که یه ماشین سالم داره که می تونه باهاش هرجا که میخواد بره در صورتی به ماشینش وابسته نیست که از این که اون ماشین در خدمتش هست تا کارش رو راه بندازه لذت ببره نه اینکه باید مدل بالاتر تهیه کنم ، اگر نباشه چی ، خراب شد چی ...

داریم ولی مالکش نیستیم خیلی ممنونیم که هست تا امکان آسایش و رفاه رو برامون فراهم کنه درگیر زشتی و زیبایی و قیمت و مدلش بشیم ما شدیم بنده و اسیر و وابسته ی اون  

یه هفته است میخوام در مورد آیه دوم بنویسم ولی میگم چیز جدیدی نداره که همه می دونن این چیزا رو... چی بگم خود آیه واضح و روشنه فقط باید ببینیم چطوری به این دانسته ها عمل کنیم حالا که نوشتم سه صفحه ی ورد شده.

وین دایر در جواب اینکه چطوری به دانسته هامون عمل کنیم میگه ... هیچ طوری....  

فقط باش

فقط باش... از معرفت قلبی خودت لذت ببر و آروم و راضی فقط باش.

  • **نسیم **
  • جمعه ۲۷ فروردين ۰۰

تاریکی در تاریکی

تاریکی در تاریکی و دروازه ی ورود به شناخت

این بخش از آیه ی اول دائو د جینگ با اینکه کاملا درکش می کنم ولی در موردش حرف زده نشد تو جواب کامنتم به سایه تو پست قبل در مورد برداشت تاریکی خودم از این تاریکی که اینجا نوشته منشاء جلوه های عیان و اسرار نهان، دروازهء ورود به شناخت نوشتم.

به نظر من و چیزی که من می فهمم این تاریکی منشاء زایش و خلق هست. یه گلوله ای از عشق که تا وقتی متجلی نشده دیده و حس نمیشه و در تاریکی مطلق قرار داره.

یه آیه ی خیلی خیلی معروف تو کتاب زبور حضرت داوود هست که خیلی بهش پرداخته شده و با اسم کنز خفی معروف هست.

حضرت داوود از خدا می پرسه چرا جهان رو خلق کردی؟

خدا در جواب میگه من گنج پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم و خلق کردم تا تجلی پیدا کنم و شناخته شوم.

مایی که این تجربه رو داشتیم که یه وقتهایی قلم دستمون گرفتیم و قلم دیگه خودش شروع به نوشتن کرده و ما فقط وسیلهء نوشته شدن بودیم می تونیم باور کنیم که حضرت داوود هم در مرتبه های بالاتر همونطور که من در مورد پیامبران دیگه هم فکر میکنم با قلبش حقایقی رو درک کرده باشه

این گفته هم برای من قابل درک و لمسه چون در مورد خود انسان هم صدق می کنه با مراتب پایین تر، ما نمی تونیم چشمی خلق کنیم که ببینه، گوشی بسازیم که بشنوه، عصب و مغز و کبد و فلان نمی تونیم درست کنیم، اما اگر خودمون رو به جریان زندگی و عشق و نور الهی بسپاریم خیلی چیزهای دیگه خلق شده از ابتدای  بشریت تا الان... تو کتب مقدس هم به شکل های مختلف این گفته آورده شده تو قرآن هم هدف از خلقت انسان معرفت به خداوند ذکر شده.  

معرفت به خداوند و شناخت و درک و لمس اون نیروی زندگی در عالم و هستی هم در راستای خلق کردن اتفاق می افته وقتی انسان خودش رو می شناسه واقعی میشه و شروع می کنه به خلق لحظه به لحظه ی زندگیش غرق در عشق و لذت میشه برای همینه که وقتی در حال خلق هستی دیگه نه زمان رو درک میکنی نه مکان رو و از بُعد انسان بودن خارج و به بُعد الهی نزدیک میشی و می تونی جریان و حضور خدا رو حس کنی.

در مورد این آیه و اون گنج پنهان که من اسم اون گنج رو عشق میذارم و نیروی حاکم بر کل دنیا و کائنات و هستی رو عشق می دونم از تاریکی ایجاد شده؛ از جایی که وجود داشت ولی شناخته شده نبود و خواست تا متجلی بشه.

و آیه ی توی کتاب دائو هم داره در مورد همین حرف میزنه

چه اون شعوری که در تو جاری هست تا بگردی و خواسته هات رو پیدا کنی و برای به دست آوردنشون بهترین کاری که ازت بر میاد رو انجام بدی و به دستشون بیاری چه اون شعوری که در روند رشد اون خواسته و به ثمر رسیدنش وجود داره منبع و منشاء ش همون گنج پنهان و تاریکیه که تمایل داره متجلی بشه.

وقتی ما با رنج ها تو زندگی مواجه میشیم وقتی تاریکی وجود داره یعنی یه نیروی بالقوه ای برای تجلی وجود داره که داره به ما فشار میاره تا یه چیزی خلق بشه و اون وجود مقدس خود ما در روند تکاملی خودش هست یه بخشی از ما باید متولد بشه. هر وقت دچار رنج شدین بدونین قرار هست چیز جدیدی بزایید و لطفا بزایید و قورتش ندید تا شخصیت جدیدتون متجلی بشه.  

داستان ما اینطوری نیست که ما به یه سری روشنایی هایی برسیم و بعد دری رومون بسته بشه یا تاریکی در پس روشنایی ایجاد بشه و گم بشیم و بگردیم خودمون رو پیدا کنیم ما از تاریکی و روشنایی ها عبور میکنیم بزرگ میشیم و به شکوفایی جدید نیاز داریم.

مثل یک دانه ی سیب مثلا وقتی درون پوستهء خودش هست و جوانه و ریشه نزده در تاریکیه بعد ریشه میده تو خاک جوانه میزنه برای شکوفا شدن هم، رنج شکستن پوستهء دانه رو میکشه و از خلاء خارج میشه و به خاک می رسه و رشد می کنه مجبوره از لابه لای سنگریزه ها و خاک عبور کنه خراشیده بشه درد بکشه تا به سطح زمین و نور برسه همچنان باید رشد کنه برگ های ابتدایی بسته و در تاریکی هستن و بعد باز میشن و نور رو می بینن برای بزرگ شدن و درخت شدن باید باد رو تاب بیاره باید ریشه اش رو محکم کنه و بعد وقتی درخت میشه زمانهایی بدون برگه در تاریکی بعد برگ میده  شکوفه ها بسته هستن در تاریکی و بعد باز میشن میوه ها بسته هستن در تاریکی و بعد بزرگ میشن و می رسن بعضی هاشون وارد چرخه حیوانی و انسانی میشن و شعور درونشون ویتامین و مواد مغذی رو به بقیه موجودات می رسونن و در بدن اونها به روند تکاملیشون ادمه میدن بعضیهاشون می افتن و می پوسن و در خاک به روند تکاملیشون ادامه میدن... بارها تاریکی رو تجربه میکنن و به روشنایی می رسن تا در نهایت متجلی میشن . در روند زندگی و تکاملشون می تونن به موجودات دیگه خیر برسونن و وارد روند تکاملی بقیه بشن می تونن نشن.

درصد خیلی بالایی از دونه های سیب هم کلا از ابتدا وارد مرحله تجلی و رشد نمیشن اما اگر شدن دیگه باید زندگی رو زندگی کنن و چیزی که هستن و می بخشن فقط عشقه و ما می گیم سیب دو کیلو می خریم تو چند روز می خوریم و تمام و از شکوه و عظمت شعوری که سیب رو سیب کرده غافلیم.

وین دایر هم تو کتاب میگه که از اسم گذاری و برچسب زدن بپرهیز و در شکوه زندگی غرق شو .

 

حالا ما می تونیم تو تمام لحظات زندگی از عظمت و شکوه هر چیزی که می بینیم شگفتزده بشیم و بعد می شینیم به این فکر میکنیم فلانی فلان چیز رو گفت فلان کار رو کرد نکنه فلان بشه نکنه بهمان بشه ... ناشکری محضه و ذهن فریبکارِ نامردِ این شکلی تربیت شده، ما رو اسیر و زندانی خودش کرده و به اعتقاد بعضی عرفا این ذهن همون چیزی هست که تو کتب مقدس به اسم شیطان اومده که ما رو از خدا دور نگه میداره و احتمالا تو آیه بعدی دائو میشه یه رد پایی ازش دید که اگر نباشه اون لذت رهایی دیگه حس نمیشه تا وقتی ما اسیر نباشیم از آزادیمون لذت نخواهیم برد اصلا آزادی رو درک نمی کنیم.      

می دونین من دوست ندارم پست هام سنگین بشن که برای درکش کسی به زحمت بیفته ولی برای ابراز خودم مجبورم گاهی از این چیزا هم بنویسم برای همین تو کامنت قبل به سایه گفتم باید جون بکنم تا بنویسم چون تبدیل درک از یک چیز  معنوی و نادیده به شکل کلماتِ قابل درک یه مقدار سخته. و احتمال می دم تا کتاب دائو دستمه این روند ادامه داشته باشه.

 

  • **نسیم **
  • سه شنبه ۱۷ فروردين ۰۰

من و وین عزیزم و دائو 1

دائو د جینگ رو شروع کردم با وین عزیزم متاسفانه کتاب وین دایر ترجمه ی درجه یکی نداره و نمیذاره لذت آدم تکمیل بشه به خصوص بخش های کتاب دائو رو خوب ترجمه نکرده ولی من خودم خود کتاب دائو رو با ترجمهء فرشید قهرمانی دارم که عالیه

یه جمله از خواجه عبدالله انصاری هست که میگه الهی جان زنده به چیزی است که تو آنی و من با همین جمله در رابطه با خدا ارتباط برقرار کردم و می فهممش و دیگه هیچ کاری به تعاریف دیگه ندارم حالا معنی تائو هم همینه جریانی که در زندگی جاریه و برای من همون معنی چیزیه که جان زنده به آنه

برجسته ترین پیام تائو هم "شناخت فراوانی در عین سادگی" هست که میشه همون مینیمالیسمی که من سالهاست دارم به اون سبک زندگی می کنم. پند لائودزو تو این کتاب هم اینه که با طبیعت هماهنگ بشید و بعد از سادگی و طبیعت خودتون شگفت زده میشید.

پس عجیب نیست که این کتاب به جان من میشینه و من رو وارد جریانی می کنه که بیام برای خوندنش برنامه ی خاص و مفصلی بریزم.

آیه ی اول از نظر من سه بخش داره

 

اولش اینطوری شروع میشه

 

تائویی که بتوان آن را برزبان آورد، تائویی جاودان نخواهد بود.

نامی که بتوان آن را ذکر کرد، نامی ماندگار نخواهد بود.

آن چه نمی توان برایش نامی نهاد حقیقت جاوید است.

 

وین دایر رو این بخش آیه بیشتر از بقیه قسمت هاش تاکید کرده و توضیح داده میگه ما عادت کردیم برای همه چی اسم بذاریم دسته بندی کنیم به خاطر بسپاریم و این باعث میشه از عظمت اون چیزی که می بینیم غافل بشیم اسمش رو میگیم و تمام مثلا میگیم آب، واتر، آگوا،H2O در حالیکه این یک اسمه که قابل تغییر و از بین رفتنه و ماندگار نیست و میاد اون حقیقت جاودان مادهء شگفت انگیزی که باعث حیات است رو تحت پوشش قرار میده و نمیذاره ما غرق بشیم در شکوه و عظمت اون ماده و چیزی که می بینیم .

 

بخش دوم آیه میگه

 

رها از آرزوها می توان اسرار را درک کرد.

در بند آرزو تنها می توان جلوه ها را دید.

اسرار نهان، و جلوه ها عیان

هر دو از یک منبع اند.

 

وین دایر به این قسمت زیاد نپرداخته فقط اشاره کرده که تمایل با خواسته فرق داره و شما ممکنه تمایل به چیزی داشته باشی ولی تا اقدامی براش نکنی فقط در حد همون تمایل میمونه مثلا تمایل داری لاغر بشی ولی کاری نمیکنی براش اسمش تمایله دیگه چیز خاصی نیست ولی وقتی شروع میکنی به خواستنش وارد مرحله پذیرفتن و اقدام میشی و در نهایت چیزی که اتفاق می افته باعث رشد و وسیع شدن میشه .

مثالی که وین دایر زده اینه که مثلا شما تمایل دارید گوجه فرنگی خانگی داشته باشید تا وقتی فقط تمایله که هیچی که اکثر آدم ها تو همین مرحله می مونن و جلوتر نمی رن اما اگر تبدیل به خواسته شد اونوقت شما براش اقداماتی صورت می دید که میشه کاشتن ، رسیدگی کردن و  به ثمر رسوندن و در نهایت شما گوجه فرنگی خانگی خوشمزه ای که میخواید رو دارید.

وین دایر اینجا قضیه رو بسته و کامل نکرده به نظرم و میشه ادامه داد و این قسمت دوم  آیه رو بیشتر بازش کرد که من نظر تکمیلی خودم رو میگم

این آیه میخواد بگه حالا اون گوجه فرنگی که بهش رسیدی و به دستش آوردی برای شما جلوهء حقیقت هست داری می بینیش، عیانه، واقعیته اما حقیقت چیزیه که شما نمی بینی و نهانه همون اسرار طبیعت هست و اون نیرو و انرژی و شعوریه که در دانهء گوجه فرنگی وجود داشته و اون رو تبدیلش کرده به بوتهء گوجه فرنگی جدید و داده دست شما

اون حقیقت پنهان و اون راز طبیعت رو شما زمانی لمس و درک میکنی که اون میل و خواستهء ابتدایی برای رسیدن به نتیجه در شما وجود نداشته باشه شما دنبال این نباشی زودتر به اون گوجه برسی بلکه بهترین کاری که می تونی برای رسوندن اون دونه به کمال خودش بکنی رو انجام بدی و بعد بشینی در لحظه و رشد اون دانه رو ببینی و شعور پشتش رو درک کنی و اینجوری غرق بشی در شکوه و عظمت هستی

بعد آیه میگه هم اون جلوهء عیانی که می بینی ( تلاش و رسیدگی و گوجه فرنگی به دست آمده) و هم اون راز پنهانی که نمی بینی ( شعور موجود در روند رشد دانه ی گوجه تا رسیدن به خود گوجه فرنگی ) هر دو از یک منبع هستند.

 

ادامه آیه برای من میشه بخش سوم  که میگه

 

این منبع را تاریکی نامیده اند.

تاریکی در تاریکی؛ دروازه ی ورود به دنیای شناخت.

 

که خود این آیه ی آخر هم خودش جای تامل داره و اگر کسی بتونه چیزی در موردش بگه خوشحال میشم بشنوم ... به نظر من میخواد به خلاء، نیستی و در واقع همون جریان زندگی که قابل دیدن نیست ولی منشاء همه چی هست اشاره کنه ...

 

حالا به نظر شما همین یه آیه نیاز نداره زندگیش کنی و براش وقت بذاری و درکش کنی؟ دائو د جینگ کتابی نیست که بشه خوندنش و ازش رد شد دائو رو باید لحظه لحظه زندگی کرد .... تا همیشه  

من که فعلا تصمیم ندارم برم آیه ی دوم رو بخونم دوست دارم همین آیه رو هی مزه مزه کنم.

این دو روزی که به این آیه فکر کردم و در موردش نوشتم و نوشتم و نوشتم همش سایه تو ذهنم بود و تحسین من که چقدر نزدیک هست به این حقیقت و چقدر زیبا داره خودش رو هر روز نزدیکتر می کنه به این سبک نگاه و زندگی حقیقی

#دائو_د_جینگ

#لائودزو

  • **نسیم **
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۰۰

کار نیکو کردن از پر کردن است

من هر وقت تصمیم میگیرم کتاب هایی رو بخونم و با صدای بلند اعلام میکنم یهو یه سری کتاب دیگه قدم به زندگیم میذارن و دلبری می کنن و میگن اول ما اول ما ... منم که دل نازک دلم نمیاد بهشون نه بگم و بگم صبر کنین آسیاب به نوبت مجبور میشم بخونم متوجه هستید مجبور میشم

چند وقتی بود کتاب برتری خفیف این ور اونور بهم چشمک میزد یه حس عاشقانه ی عجیبی تو دلم بهش احساس کردم بعد به طور اتفاقی کتاب صوتیش رو دیدم و خب دیگه مقاومت کردن در مقابل چیزی که این همه احساست رو درگیر می کنه کار آسونی نیست

دو فصلش رو گوش کردم دست گذاشته رو نقطه ضعف من ... خود خود جنسه

تو چشمام نگاه می کنه و میگه تو هرچقدر هم کتاب های خوب و عالی موفقیتی بخونی هر چقدر هم بدونی و بلد باشی که برای موفق شدن چه کار باید بکنی و چطوری باید انجامش بدی هرچقدر هم برنامه بریزی و تلاش کنی اگر اصل اول موفقیت رو رعایت نکنی موفق نمیشی عزیزم

مثل اینه که یک عالمه غذای خوشمزه و خوب و درست بخوری و همه چی رو هم رعایت کنی اما سیستم گوارشت اونقدر سالم نباشه که بتونه اون غذاهای عالی رو هضم و جذب بدنت کنه

خیلی درست میگه نه؟

یک عالمه کتاب خوشمزه بخوری و لذت ببری و باهاشون زندگی کنی اما نتونی ازش استفاده کنی

البته که موثرترین وسیله برای تغییر نگرش های غلط به درست همین مطالعه کردنه حالا به هر شکلش و همینطور صحبت کردن با آدم های درست و حسابی ولی برای ساختن فلسفه خودت تو زندگی و انجامش باید به یه اصلی پایبند بشی

و این کتاب در مورد همون اصله

اسمش رو گذاشته برتری خفیف (slight edge)

اما 391 صفحه کتاب نوشته تا ضرب المثل کار نیکو کردن از پر کردن است ما رو توضیح بده

چیزی که میخواد بگه دقیقا همینه که برای موفق شدن باید به انجام یه سری نکات خیلی ریز به طور دائم پایبند بمونی حتی بعد از موفقیت هات همچنان باید انجامشون بدی یه سری چیزهای به ظاهر کوچیک و بی اهمیت که چون خیلی ریز هستن به چشم نمیان و ما هم راحت انجامشون نمیدیم و باعث میشن غذاهای خوشمزه ای که میخوریم به طور کامل هضم و جذب بدنمون نشن .

موفقیت قدم به قدم و روز به روز شکل میگیره...

حالا بقیه اش رو گوش کنم اگر حرف جدیدتر و کمک کننده تری داشت میام براتون میگم

ولی واقعا کتابی بود که لازم داشتم بخونم ... البته که من خودم رو آدم موفقی می دونم و جایگاه خاصی مدنظرم نیست برای رسیدن جز پیدا کردن شور زندگی و اونم می دونم که با انجام دادن کاری که برای انجامش مقاومت میکنم به دست میاد و همون انجام دادن اون کار و تزریق شور زندگی به زندگیم برای من اسمش موفقیت بزرگه.

  • **نسیم **
  • يكشنبه ۸ فروردين ۰۰

آیا شهامتش رو داری؟

سادگورو یه استاد معروف معنوی هنده یه سخنرانی داره جالبه من خودم همیشه درجواب آدمهایی که بهم میگن خودت رو گول می زنی و چشمت رو رو واقعیت ها و بدبختی ها بستی و رو چیزهایی تمرکز کردی که در مقابل اون فلاکت ها هیچی نیست میگم در نهایت همه قراره بمیریم من چه حرص فلاکت ها رو بخورم چه از اون چندتا دونه دلخوشی لذت ببرم آخرش می میرم خب انتخابم اینه که لذت ببرم بعد بمیرم حتی از چیزهای خیلی کوچیکwink 

حالا سادگورو تو این سخنرانیش حرف جالبی می زنه میگه زندگی رو نمیشه پس انداز کنی نمی تونی قاب کنی بزنی گوشهء اتاق نگهش داری میگذره هر کاری که بکنی بازم زندگی میگذره بشینی، راه بری، کار احمقانه کنی، کار عاقلانه کنی هر کاری بکنی زندگی یه روز تموم میشه

حالا آیا شما شهامت این رو دارین که یه کاری بکنین که از خودتون بزرگتر باشه؟ آیا می تونین باعث یه جریانی بشین که یه اتفاق بزرگ تر از خودتون رو رقم بزنه ؟

چون تنها فرق انسان با جانوران دیگه در همین تواناییه ... جانوران به دنیا میان براساس غرایز طبیعیشون زندگی می کنن دچار زوال طبیعی میشن و همراه زندگی میگذرن و میرن اما به انسان این توانایی داده شده که پاش رو فراتر از زوال و غرایز طبیعی بذاره و این اختیار بهش داده شده که زندگیش رو توسعه بده

اما چگونه؟ چطوری می تونی زندگیت رو توسعه بدی؟

اختیار و انتخابش با خودت هست می تونی زیبا، باشکوه و عمیق زندگی کنی و از انجام دادن کارهای اساسی تو زندگی لذت ببری و یا احمقانه، بیهوده و با افسردگی زندگی کنی.

تا حالا براتون پیش اومده یه کاری انجام بدین که فکر میکردین شما از پسش برنمیاین کار شما نیست و بعد مجبور شدین و انجامش دادین؟ لذتش رو چشیدین؟ من چندبار برام اتفاق افتاده و واقعا لذت بخشه ... به این فکر کنین که چه کار بزرگی اگر انجام بشه زندگی شما دچار یه تحول بزرگ و درست و حسابی میشه؟ خودتون برای انجامش اقدام کنین.

  • **نسیم **
  • چهارشنبه ۴ فروردين ۰۰
زندگی، آهنگی شنیدنی است
اگر با زیر و بم و بالا و پَست و فراز و فرودش هماهنگ شوی.

غم و شادی و سوگ و سورش نوایی خوش است
اگر با موسیقی هستی موزون شوی.

هر آدمی آوایی گنگ است میان هزار و یک صدای مبهم و مغشوش، باید اما روی نغمه های جهان بلغزد تا نواخته شود.

زندگی، آدمی را می نوازد گاهی به رنج و گاهی به لذت اما سرانجام صدایی که از بودن ما در کائنات می پیچد سمفونی باشکوهی است که کهکشان با آن می رقصد..

عرفان نظر اهاری
موضوعات