۲ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

نسیم هستم . یک مهاجر!

بعد از پست قبلی گفتم هر وقت ویزا شدیم بیام و پست جدید بنویسم تا اونو بشوره ببره

و ما امروز ویزای کانادا رو داریم.

هفته ی گذشته دوباره وقت انگشت نگاری گرفتیم و یه سفر دو روزه رفتیم دبی انگشت نگاری رو انجام دادیم و برگشتیم در کمتر از یک هفته ویزاها اوکی شد و ما الان فقط باید بلیط بخریم و بریم.

کل پروسه ی مهاجرت ما سه ماه هم طول نکشید از وقتی تصمیم گرفتیم بریم و اقدام کردیم تا امروز که ویزاها دستمونه دو ماه و خورده ای شده که یک ماهش منتظر ترجمه های مدارکمون بودیم و یک ماه هم درگیر انگشت نگاری

به قول دوستم سریع ترین ویزای کانادا

یادمه همون اول که تصمیم گرفتیم بهش فکر کنیم یه آژانس هواپیمایی رفتیم و صاحب آژانس که اتفاقا آشنا هم بود آب پاکی رو ریخت رو دستمون و گفت اصلا دیگه مثل قبل نیست و خوش بین نباشین!!! تلاش کنید ولی بالای 90 درصد جور نخواهد شد. باید ویزای شینگن بگیرید بالای 120 میلیون هزینشه چندتا سفر خارجی هم باید داشته باشید و باید چرخش مالی چند میلیاردی تو چند ماه تو حسابتون داشته باشید تازه در اون صورت هم خیلی کم پیش میاد بشه.

گفتیم مرد حسابی توریستی قراره بریم برادر شوهرم داره بچه دار میشه گفتیم میخوایم بریم بچه ی اونو ببینیم شمرن مگه نذارن؟

گفت برادر یکی داره بچه دار میشه چه ربطی داره حالا اگر خواهر بود و تنها بود شاید اونم فقط به خواهرش ویزا میدادن میگفت ما روزانه پرونده داریم برای مهاجرت و همش ریجکت میشه شما هم خیلی دلیل ویزیتتون رو مسخره انتخاب کردید یعنی چی داره بچه دار میشه میخوایم ببینیمش

من و شوهرم دوتایی آویزون از تو آژانس اومدیم بیرون

شوهرم که باهاش دوست بود کلی شاکی شد و گفت این چه طرز برخورد با مشتریه انگار میخواست برای گرفتن ویزای شنگن سر کیسه مون کنه و بعدم بگه نشد.

خلاصه که از در آژانس دراومدیم و دیگه پشت سرمون رو هم نگاه نکردیم و دلم برای همه ی کسانی که برای مهاجرت به اون آژانس و وکیل هاش مراجعه میکردن سوخت .

چون ما چهارشنبه ی پیش انگشت نگاری شدیم پنجشنبه و جمعه وقت اداری بود شنبه یکشنبه تعطیل بودن و دوشنبه به ما ویزا دادن اول به من و هومان و دیروز هم به همسرم

برادر شوهرم میگفت اتفاقا دیدن خانواده به خصوص وقتی دارن بچه دار میشن یا ازدواج میکنن یکی از مهم ترین دلیل های ویزا دادنه آژانسیه چرت میگه

خلاصه که کانادا یه قانون یک ساله تصویب کرده که به توریست های ایرانی ویزای کار بدن به خاطر شرایط سخت ایران و دقیقا تو همین سال هم برادر شوهر من در حال بچه دار شدنه و ما هم دیدیم شرایط مهیاست و اقدام کردیم و شد.

  • **نسیم **
  • پنجشنبه ۲۲ تیر ۰۲

خوش بینی کاذب رفتار سالمی نیست.

تو ده پونزده روز گذشته یکی از سخت ترین دوره های زندگیم رو گذروندم. خیلی سخت.

اصلا نمی دونم می تونم بنویسم بر من چه گذشت یا نه

من وقتی وسط باتلاق و رنج هستم سعی می کنم برای همه عیانش نکنم نمی خوام فرکانس منفی رو پخش کنم و بهش نیرو ببخشم مگر اینکه کسانی باشن که بدونم می تونم ازشون کمک بگیرم یا حرفشون میتونه مرهم بشه برام که بتونم عبور کنم بعد از اینکه رد میشم می تونم در موردش صحبت کنم.

وقت انگشت نگاری داشتیم تو دبی و همه چی اوکی بود هزینه ی سفر رو از شرکت درخواست دادیم تا بعد بهشون برگردونیم. همیشه وقتی درخواست می دادیم تو دو روز بهمون پرداخت میشد. اما این بار گره خورد امضای رییس ها گرفته نشد و بعد که گرفته شد. به خاطر مشکل سایت ها و سامانه ها ثبت نشد که تبدیل به پول بشه و آژانس هواپیمایی به ما لطف کرد خودش هزینه ها رو پرداخت تا ما چکمون اوکی بشه . لحظه ی آخر اوکی شد و پرداختیم و پای پرواز ویزای همسرم مشکل پیدا کرد و از پای پرواز برگشتیم و به انگشت نگاری نرسیدم. سفری که معمولا خودمون از پس هزینه هاش بر نمیایم و مجبور شدیم با وام شرکتی بریم رو نرفتیم و چون پای پرواز برگشت خوردیم پول بلیط و هتل هم سوخت شد و ما بدون اینکه انگشت نگاریمون انجام بشه بدون اینکه سفری بریم مبلغ زیادی متضرر شدیم( خیلی حس دلسوزی برای خودمون داشتم خیلی ). تو دوره ای که پول جور نمیشد و فشاری که برای تهیه ی بلیط رومون بود و ویزایی که تا لحظه ی آخر گفتن میشه و نشد. ده شب درست نخوابیده بودم و تمام وجودم سرشار از استرس بود. هیچ تفکر مثبتی برام واقعی نبود یعنی گره ای که افتاده بود حتی با معجزه هم باز نمی شد که من بخوام امید کمی به معجزه پیدا کنم نقطه ی مثبتش همکاری آژانس بود که اونم چون بهش پرداخت نکرده بودیم تا لحظه ی آخر ویزاها رو به طور جدی پیگیری نکرده بود و البته خیالش هم راحت بود که ویزا مشکلی نداره چون همیشه میگرفتن.

 یکی از دوستانم که پیگیر بود و براش خیلی مهم بود بهم میگفت اضطراب نگیر می دونی که فرکانس اضطراب خودش بدتر همه چی رو به هم میریزه

می دونستم ولی نمی تونستم خودم و بدنم رو گول بزنم و بگم بیخیال درست میشه حرص نخور. همه چی از کنترل من خارج بود تمام چیزهایی که مربوط به من بود درست و سر جای خودش انجام شده بود. کارهای مربوط به آژانس مسافرتی، مدارک، و حتی ویزای خودم هم دو روز قبل از پرواز صادر شده بود ولی تمام کارهایی که مربوط به همسرم بود گره میخورد گرفتن پول از شرکت و ویزاش

حتی من می تونستم برم تو هتل بمونم انگشت نگاری کنم و برگردم اما همسرم نمی تونست و من به خاطر شرایط روحی که براش پیش اومد با اینکه همه بهم گفتن حداقل تو برو تا بلیطت و پول هتل و انگشت نگاریت سوخت نشه نرفتم و موندم.  هومان هم ویزاش مرتبط با ویزای همسرم بود و اونم اوکی نبود شاید اگر میشد اونو ببرم می رفتم و فرداش که ویزای همسرم اوکی شد می اومد و به ما می پیوست ولی باید بدون هومان و همسرم می رفتم و اونها رو با شوکی که بهشون وارد شده بود همینجا ول می کردم می شد برم دبی و با اداره ی انگشت نگاری صحبت کنم و برای همسرم دوباره وقت بگیرم تا برسن اما نتونستم تو اون شرایط روحی که داشتن برم

کاری که عاقلانه بود رو انجام ندادم و به خواسته ی قلبم عمل کردم

اما یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم بود که مثل خوره تمام وجودم رو میخورد . چرا؟

چرا چنین اتفاقی افتاد؟ تو هفته قبلش که تمام وجودم از استرس پر شده بود تصمیم گرفته بودم به خودم وعده ی الکی ندم و دچار مثبت اندیشی کاذب نشم در عوض تمام تمرکزم رو بیارم رو احساسی که دارم و حدود ده روز تمام سطح بالایی از استرس رو با تمام وجودم تجربه کردم از پیچش هایی که تو شکم و معده و قلبم ایجاد میشد تا حالت تهوع ها، تا جرقه های بدی که تو مغزم خورده میشد و تمام بدنم رو بی حس میکرد تا بی اشتهایی مزمن و بیخوابی و تیکه تیکه شدن سلولهای بدنم با دقت تمام نگاهش میکردم و بعد خسته و کوفته و درمونده یه گوشه می افتادم.

بعد از برگشت از فرودگاه و اون چرای بزرگ زشتی که منو داغون میکرد رو با همسرم تحلیل میکردیم به همسرم گفتم تو یه گره ای داری که باید باز بشه بگرد ببین چیه؟ باید زودتر بازش کنیم

یه جای کار انرژی و فرکانست می لنگه .

همسرم از من داغون تر بود هم هفته ی قبلش که کلی تو اداره با همکارهای حسابداری که متوجه ی داستان انگشت نگاری شده بودن و یکیشون به عمد کار رو عقب مینداخت به چالش خورده بود و هم با به مشکل خوردن ویزاش تو امارات

وقتی من بهش گفتم تو در گذشته یه گره ای تو فرکانست هست و باید بازش کنی و رها بشی رازی رو برای من افشا کرد که من تمام بار و فشار پونزده روز گذشته رو زمین گذاشتم. رازه و نمیشه با جزییات افشا بشه ولی به هفده سال پیش و اتفاقی که تو دبی براش افتاده بود برمیگشت. همسرم قربانی یه معامله ی اشتباه شده بود و همون زمان هم به شدت آسیب دیده بود اما به جای عبور از داستان و بخشیدن و رها کردن واکنش انتقام جویانه نشون داده بود و داستان تموم شده بود و ظاهرا همه چی حل شده بود و روز یکشنبه ما به طور عجیبی متوجه شدیم که طرف معامله اش تو دبی همون موقع بر علیه همسر من اقدامی انجام داده بود که بعد از هفده سال بروز پیدا کرد و دقیقا معادل هزینه ای که تو اون سال همسر من پرداخت نکرده بود چون همه چی تموم شده بود و قرار هم نبود که چیزی پرداخت بشه ما متضرر شدیم.

چیزی که روح همسر من هم ازش اطلاع نداشت ولی تو کائنات ثبت شده بود تا روزی جبران بشه و شد.

وقتی شرح واقعه رو برای من گفت و متوجه ی قضیه شدیم چند ساعت بعد مشکل ویزا برای همسرم حل شد.

درست حس کرده بودم که گره ای تو انرژی همسر من هست که باید باز بشه

ممکنه این مدل نگاه به داستان و تحلیلش برای خیلی ها احمقانه به نظر برسه ولی با مدل جهان بینی من کاملا جور در میاد.

متوجه ی قضیه که شدیم، بار رو زمین گذاشتم. روحم هنوز آسیب دیده است و درد می کنه اما دیگه فشاری روش نیست

تو این فاصله مطالبی خونده بودم که از احساساتی که داری چشم پوشی نکن و نادیده شون نگیر به بهانه ی مثبت اندیشی. 

مثبت اندیشی وقتی با سرکوب و نادیده گرفتن احساس واقعی باشه بی احترامی به خود واقعیته و اصلا رفتار سالمی نیست چون باعث میشه اون مثلا اضطرابی که میخوای نادیده بگیری به بهانه ی تغییر فرکانست، روی روحت انباشته میشه و میمونه پس درست تر اینه که ببینیش و لمسش کنی و ازش عبور کنی

جای دیگه ای دوباره میخوندم وقتی تصمیم مهمی برای تغییر زندگیت میگیری و میخوای قدمی برای رسیدن به خواسته هات برداری مجبور هستی که استرس زیادی تحمل کنی و اون اضطراب هزینه و بهای بلیط زندگیته و باید بپردازیش تا بتونی به طور واقعی زندگی کنی

خلاصه که گفتم باید بیام و این تجربه رو با شما به اشتراک بذارم و بذارم به یادگار اینجا بمونه تا هم بقیه فکر نکنن زندگی من همیشه گل و بلبله و هم خودم بعدها ببینم چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم

  • **نسیم **
  • سه شنبه ۶ تیر ۰۲
زندگی، آهنگی شنیدنی است
اگر با زیر و بم و بالا و پَست و فراز و فرودش هماهنگ شوی.

غم و شادی و سوگ و سورش نوایی خوش است
اگر با موسیقی هستی موزون شوی.

هر آدمی آوایی گنگ است میان هزار و یک صدای مبهم و مغشوش، باید اما روی نغمه های جهان بلغزد تا نواخته شود.

زندگی، آدمی را می نوازد گاهی به رنج و گاهی به لذت اما سرانجام صدایی که از بودن ما در کائنات می پیچد سمفونی باشکوهی است که کهکشان با آن می رقصد..

عرفان نظر اهاری
موضوعات