۲ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

پیش از مهاجرت ۲

یه چیزایی هست که باید اینجا بنویسمش تا یادم بمونه چون تو اینستاگرام فعلا گفتن در مورد مهاجرت چیزی ننویسم تا بعد از گرفتن ویزای کار 

از نظر من هر چیزی تو پروسه ی مهاجرت اتفاق می افته بستگی به مدل شخصیتی و روحیه ی مهاجر تعریف میشه 

برای واضح شدن داستان یه مثال بزنم 

من خودم تو تهران به دنیا اومدم و بزرگ شدم حدودا ۸ سال، (از ۱۰ سالگی تا ۱۸ سالگی) کرج زندگی کردم و بعد دوباره مجبور شدم برگردم تهران

از تهران بیزارم زندگی توش خیلی طاقت فرساست. شهر خشک بی آب و علف و شلوغ و خشن

کار کردن توش وحشتناکه دو سه ساعت قبل از ساعت کاریت باید راه بیفتی تو ترافیک خیابونها یا شلوغی مترو بری سر کار و دو سه ساعت بعد از ساعت کاری هم برسی خونه مردم هم همه عنق و طلبکار و عصبانی و هزینه ها وحشتناک بالاست

من وقتی شرایط رفتن از تهران برام پیش اومد یک لحظه درنگ نکردم و رفتم شیراز 

اما همون تهران الان رویای تعداد زیادی از آدم های شهرهای دیگه است چون ظاهر قضیه و مدرنیته ی ناقص تهران رو می بینن. 

مهاجرت هم چنین سیستمیه، ما تصورمون از خارج اوضاع گل و بلبل ظاهریشه 

اما کاملا به این وابسته است که به چه کشور و حتی چه شهری بری، روحیاتت و باورها  اعتقاداتت چی باشه ، مدل نگاه کردنت به دنیا چه جوری باشه 

مثلا منِ فراری از شلوغی و شهر نشینی و تکاپو و بدو بدو از کشور آمریکا برای زندگی متنفرم در حالیکه خیلیها تو فامیل بهمون با آب و تاب سفارش میکردن به محض اینکه جاگیر شدین به رفتن به آمریکا فکر کنین

یا تو همون کانادا هم همه میگن برید تورنتو برید ونکوور و .... 

اما ما به برادر همسر گفتیم میخوایم تو یه شهری ساکن باشیم که زندگی توش اسلوموشن باشه فارغ از هیاهوهای شهر نشینی و زندگی بدو بدو 

و پیشنهاد اون هالیفکس و شارلوت تاون بود که باز هالیفکس شلوغ تر و شهری تره و برج و اپارتمان ها و خیابون های زیاد داره 

و اینطوری شد که تمرکزمون رو گذاشتیم رو شارلوت تاون که خونه هاش ویلایی ان وسیله ی حمل و نقلشون اتوبوس و دوچرخه است. بالاترین امنیت رو تو شهرهای کانادا داره و استان پرنس ادوارد که شارلوت تاون مرکزشه سرسبزترین و کوچکترین استان کاناداست. هزینه ها پایینه چون اکثر مواد غذایی توسط خود مردم همونجا تولید میشه و اورگانیکه . اقتصاد استان هم بر پایه ی شیلات و کشاورزیه و کل خرچنگ و ماهی تن کل کشور کانادا و ۲۵ درصد سیب زمینی و توت فرنگی کل کشور از همین استان تامین میشه. البته هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم و هالیفکس هم هنوز جزو گزینه هاست.

حالا فکر کنید کسی که تو ایران رویاش زندگی کردن تو تهرانه و زرق و برق شهری نیاز روحیشه آیا انتخابش شبیه انتخاب من میشه ؟ 

آیا مدل زندگیش می تونه مشابه مدل زندگی من باشه؟ 

پس وقتی ما داریم در مورد هجرت صحبت می کنیم باید خیلی از فاکتورها رو در نظر بگیریم و نمی تونیم فقط به این استناد کنیم که تو ایران شرایط سخته هر جای این دنیا بری بهتر از ایرانه

و این اشتباه سطحی باعث میشه خیلیها وقتی رفتن پشیمون بشن یا فیلشون یاد هندوستان کنه یا زندگی سختی برای خودشون بسازن. 

مهاجرت اصلا چیزی نیست که بشه با تصمیمات احساسی و هیجانی پیش ببری باید کاملا منطقی و با در نظر گرفتن همه ی شرایط سنجیده بشه. باید با توجه به روحیات و توانمندیهات کشور و شهری برای مهاجرت پیدا کنی در غیر اینصورت همین ایران شهرهای زیادی داره که قابل خوش زیستن هستن. 

  • **نسیم **
  • چهارشنبه ۵ مهر ۰۲

۴ مهر

خیلی دوست دارم تو وبلاگم بنویسم ولی با گوشی برام سخته 

عادت دارم تو کامپیوتر تو ورد بنویسم و اینجا کپی کنم اما فعلا دسترسی به اینترنت و لپ تاپ ندارم و تنها وسیله ی ارتباطیم گوشیه 

روزهای پرتلاش تبدیل داشته هام به پول تموم شدن و امروز ماشین هم بعد از داستان های عجیبی که برامون پیش آورد معامله شد.

من و هومان دو هفته است که شمال هستیم خونه ی مامان و بهزاد شیراز بود تا سنواتش و ماشین رو سر و سامون بده و بیاد که فردا دیگه راه می افته سمت ما. 

اگر شش ماه پیش بهمون می گفتن شما اوایل مهر ماه شیراز و ۲۰۶ آلبالویی تون رو ترک کردین حتما دو تا شاخ رو سرمون سبز میشد . عهد بسته بودیم تا همیشه ۲۰۶ آلبالویی رو نگه داریم حتی اگر ده تا ماشین دیگه بخریم. 

۲۰۶ آلبالویی رویای نوجوانی همسر بود که با تلاش فراوان بهش رسیده بود و عاشقانه دوستش داشت و بهش رسیدگی میکرد و برای فروختنش هزار مدل داستان درست شد تا بالاخره همسر دل کند و ماشین صاحب جدید خودش رو پیدا کرد. 

امروز بلیط ها برای روز ۱۹ مهر تو دستمونه و چمدونها آماده ان

و من در خنثی ترین حس ممکن سیر می کنم . نه خوشحالم نه ناراحتم نه هیجان زده ام نه ترسیدم خیلی ریلکس روزهام رو میگذرونم. 

ذره ای هم نگرانی برای آینده ندارم فقط منتظرم برم و پروژه های جدیدی برای زندگی جدیدم تعریف کنم و انجامشون بدم. 

اعتماد به نفسم بالاست و فکر می کنم کاری نیست که من از پسش بر نیام هرچقدر که میخواد سخت باشه. هر جا که میخواد باشه فرق نداره.

هیچ مدینه ی فاضله ای هم تو ذهنم نیست که اونجا برای من ریختن و من قراره برم و خوش بگذره فقط 

می دونم شرایط سخت زیادی پیش رو دارم از مشکلات زبان و کار گرفته تا همراهی کردن هومان برای آداپته شدن با محیط و فرهنگ جدید.

هیچ برنامه و نقشه ای هم نریختم. فقط پاشنه ها رو ور کشیدم تا برم و از پسش بر بیام. 

کلا چالش دوست دارم و سبک زندگیم رو اینجوری ساختم که قدم بر میدارم و تو هر قدم بهترین خودم رو ابراز می کنم و نتیجه هر چی شد اوکیه و می پذیرم و در لحظه همونجایی که هستم سعی می کنم در آرامش درست ترین تصمیم رو بگیرم.

با همین فرمون هم‌می رم تا ببینم مسیر الهی زندگی من به چه سمت و سویی می ره. 

همین دیگه.

 

  • **نسیم **
  • سه شنبه ۴ مهر ۰۲
زندگی، آهنگی شنیدنی است
اگر با زیر و بم و بالا و پَست و فراز و فرودش هماهنگ شوی.

غم و شادی و سوگ و سورش نوایی خوش است
اگر با موسیقی هستی موزون شوی.

هر آدمی آوایی گنگ است میان هزار و یک صدای مبهم و مغشوش، باید اما روی نغمه های جهان بلغزد تا نواخته شود.

زندگی، آدمی را می نوازد گاهی به رنج و گاهی به لذت اما سرانجام صدایی که از بودن ما در کائنات می پیچد سمفونی باشکوهی است که کهکشان با آن می رقصد..

عرفان نظر اهاری
موضوعات