۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

از خودم راضی ام

سلام دوستان عزیز

روزهای پایانی اسفندماهتون به خیر و خوشی

دیروز بالاخره کلاسهای آنلاین رو تموم کردن و من مثل اون استیکرهای رقص های خنده دار قر تو کمرم فراوونه

از 15 شهریور تا 24 اسفند شش ماه و نه روزه که ما بدون وقفه در حال تلاش هستیم هومان امروز صبح اومد گفت مامان تکلیف ندارم انجام بدم گفتم برو و تا یک هفتهء آینده در مورد هیچ تکلیفی با من حرف نزن.. اسم درس و مشق رو پیش من آوردی نیاوردی ها

تعجب کرده بود فکر میکرد کلاس آنلاین هم که نداشته باشه به هر حال مشق که داره گفتم نه فقط از روز اول عید هر روز 5 خط بهت دیکته میگم و دوتا مساله ریاضی حل میکنیم یه دور هم از روی دیکته ای که نوشتی برام روخوانی میکنی همین . کلا نیم ساعت هم نمیشه ... خوشحال شد و رفت تلویزیون روشن کرد. البته که تکلیف عیدشون فقط نوشتن یک داستانه ولی من ترجیحم اینه که روزی نیم ساعت وقت بذاریم و درسها رو مرور کنیم تا هم قشنگ جا بیفته هم پشتش باد نخوره.

و اما در رابطه با خودم امسال باید یه دستی رو سر و گوش خونه بکشم من سالهاست خونه تکونی نداشتم عضو انجمن فلای لیدی بودم و با روزی بیست دقیقه تا نیم ساعت وقتی که برای تر و تمیز کردن خونه میذاشتیم هر ماه یه دور خونه تکونی انجام میشد و دم عید فرقی با زمان های دیگه نداشت فقط شیشه ها بود که همسر زحمتش رو می کشید و شستن پرده ها و فرش اگر لازم بود.

اما امسال من روز هشتم شهریور اثاث کشی کردم و پونزدهم مدرسه هومان شروع شد باورتون نمیشه که هنوز یه سری وسایل غیر ضروریم توی کارتن ها و روی بالکنه .. چون انباری هم ندارم اینجا و بالکنم انباریه

کابینت ها و کشوهام خیلی کمتر از خونه قبلیه .. کمد دیواری ندارم در حالیکه خونهء قبلی دو تا کمد دیواری سراسری بزرگ داشتم تو اتاق ها

خلاصه که خونهء من اصلا خونه سالهای قبلم نیست می دونم با تر و تمیز کردنش هم باز مثل اون خونه نخواهد شد چون خیلی جام کوچیکه اما خب نمیشه همینطور به هم ریخته رهاش کنم.

تا جایی که بتونم به بهترین شکلی که میشه درش آورد درش میارم و برای اینکار چهار روز بیشتر وقت ندارم که با امروز میشد 5 روز و امروز همه ی کشوهام رو مرتب کردم.

راستش رو بخواید اصلا انگیزه مرتب کردن هم ندارم فقط دنبال این هستم دو تا کتاب صوتی خوب پیدا کنم که بشه انگیزه برام به هوای گوش کردن اونها خونه رو هم بتکونم.

چون می دونم حداقل تا خرداد دوباره نمی تونم هیچ فعالیتی تو خونه داشته باشم. امیدوارم سال 1400 سال خیلی خوبی برای هممون باشه ... من بعد از سالها امسال هدف دارم و میخوام از انجام دادن پروژه هام لذت ببرم.

حالم خوب شده امروز داشتم دفتر نوشته های روزانه ام رو نگاه میکردم و دیدم چه زجری می کشیدم چندماه پیش و چقدر خوب شد که ازش رد شدم این روزها سرحال و خوشحالم، احساس رهایی می کنم بار غم از دست دادن پدرم رو زمین گذاشتم با خودم و روزگار به صلح رسیدم و پر انرژی و سبک به استقبال بهار می رم. میخوام به اومدن بهار ربط بدم حال خوشم رو ولی می بینم تو این اسفندماه بهاری شیراز من هنوز از خونه بیرون نرفتم که حال خوبم مال بهار باشه اما بی تاثیر هم نیست.

خدا رو شکر که دوباره به خودم برگشتم ... همونطور که تو یکی از پست ها گفتم نسیم امسال شایسته ی جایزه بزرگیه ... به خاطر خصلت های خوبی که داره و باعث شدن از این فاجعه ای که تو سال 99 بهش دچار شد سربلند بیرون بیاد.

به خاطر پایبندیش به اخلاقیات وقتی بهش ناعادلانه و زشت حمله شد به خاطر شجاعتش در حفظ صداقت وقتی می تونست با چند تا بالا پایین ساده یه سری آدم بی شعور رو به گند بکشه، به خاطر صبرش که اجازه داد آدم هایی که آزارش دادن خودشون خودشون رو سوا کنن، به خاطر عملکرد درستش در جهت دهی و سازماندهی ذهن پسرش در اولین سال آموزشش، به خاطر قدرتش در کنار اومدن با مرگ عزیزترین عزیزش، به خاطر حمایتش از مادر و برادرهایی که بیشتر از اون رنج کشیدن، به خاطر پرداختن به اصل زندگی و دور موندن از حواشی وقت تلف کن و انرژی دزد.

امسال نسیم برای من عزیزتر از هر زمان دیگه ایه و خیلی بیشتر از قبل دوستش دارم و براش احترام و ارزش قائلم.

امسال رو بیاین همگی رو خود دوستی بیشتر تمرکز کنیم... هر برنامه و هرکاری که داریم با اهمیت دادن به جسم و روح و روان خودمون انجامش بدیم. یه موضوع جدید ایجاد کنید به اسم خود دوستی و تو کلمات کلیدی هر پست قرارش بدید و هر پستی که میذارید یه اشاره ای بکنید ببینیم برای خود دوستی بیشتر چه کاری انجام دادید تا از هم دیگه ایده بگیریم . 

  • **نسیم **
  • دوشنبه ۲۵ اسفند ۹۹

اهداف سال 1400

 

من الان دو ساله که هدف خاصی برای خودم در نظر نمی گیرم دو سال پیش گفتم فقط چندتا کتاب هست که تو هدفگذاری امسالم میخوام بخونم و سال پیش هم گفتم سال سکوت خواهد بود برای من

چه سکوتی هم شد. کلا نسیم وجودم ساکت که هیچ به قهقرا رفت بیچاره.

اما برای سال بعد دو تا کار دارم که باید انجامش بدم ... اصلا مهم نیست تا پایان سال بهش برسم یا نه تو سال جدید فقط می خوام دو تا کار رو شروع کنم تاریخ تکمیل نداره فقط شروع کردنش برام مهمه. 

  1. دویدن
  2. نوشتن

 میخوام از سکون خارج و به حرکت بیفتم. جسمی و ذهنی

هیچ عهد و پیمانی هم نمی بندم هیچ برنامه ی سفت و سختی هم نمی خوام بریزم که اگر بهش پایبند نبودم باز دچار خود تخریبی بشم.

اون برگزاری کارگاه و ورک شاپ و نوشتن کتاب و اینها هم میرن در حاشیه ای که حواسم بهشون هست و ممکنه تو مسیر نوشتن اتفاق بیفتن.

برای این کارم دلیل هم دارم. دلیلش اینه که من آماده نیستم. ربطی به سطح دانش و اهمال کاری و پشت گوش انداختن نداره فقط فشاری که برای انجام این کار حس می کنم به من آلارم میده که هنوز چند قدمی باهاش فاصله دارم و زمان درستش الان نیست ممکنه دو ماه دیگه باشه ممکنه یکسال دیگه باشه اما زمان درستش الان نیست اینو با قلبم می فهمم . تمام اتفاقاتی هم که افتاد برای عقب افتادن این داستانها برای این بود که من رو برسونه به زمان درستش و من قلبا می فهمم زمان درستش کی هست ... وقتی که شروع به انجامش بشه مثل سیل جاری میشه طوری که دیگه نه من میتونم جلوش رو بگیرم نه هیچ کس دیگه .

یادتونه از اون چوب بالای سرم حرف زدم گفتم بیاید من رو متعهد به انجامش بکنید یکی بیاد با من قرار داد ببنده و بهم تایم مشخص بده تا من انجامش بدم. من فکر میکنم در اون صورت کتاب نوشته میشه .. ورک شاپ گذاشته میشه ولی اون آخر آخر چیزی که باید در بیاد در نمیاد اون تکاملی که باید درش اتفاق بیفته نمی افته چون با مغز و با تجربه نوشته میشه نه با قلب.

من از ابتدا دنبال چیز کاملی نیستم می دونم که تکامل کاملا تدریجی اتفاق می افته و کتاب هم به مرور ممکنه سیر تکاملی خودش رو طی بکنه من منظورم چیز دیگه ای هست یه چیزی که با همه وجودم می دونم باید در من ایجاد بشه تا به چیزی که می خوام برسم . 

 برای همین امسال رو سال شروع در نظر می گیرم من شروع می کنم و اجازه می دم خودش اتفاق بیفته ... چون به تنها چیزی که نیاز هست شروع شدنه.

یه بار قبلا گفتم اگر روزی اومدم اینجا و گفتم بچه ها من می تونم یکساعت بی وقفه بدوم باید یه جشن بزرگ بگیرم و یه هدیهء بی نظیر به خودم بدم ... چون دویدن چیزیه که من همیشه بهش عشق داشتم و هیچوقت انجامش ندادم و امسال می خوام شروع کنم و مهم نیست چند وقت و چند سال طول بکشه تا من بتونم یکساعت بدوم فقط مهمه که در راهش قدم بردارم. برنامه هم برای شروع کار برای یک مبتدی گرفتم و می دونم باید از کجا و چطوری شروع کنم یه کتاب هم از هاروکی موراکامی خوندم به اسم وقتی از دویدن حرف می زنم دقیقا از چه چیز حرف می زنم خب ایشون می گه اگر نمی دوید نمی تونست هیچ کتابی بنویسه چون با دویدن خالی میشد و جریان نوشتن درش راه می افتاد و البته اونقدر از زجری که به خودش داده تا دونده و نویسندهء موفقی باشه که اصلا توصیه نمی کنم کسی بخونه چون سبک کاملا سبک ژاپنی و پر از قید و بند و پشتکار و اجباره و کتاب هاش هم از نظر من روح لازم رو نداره طرفدارهای خودش رو داره ولی مطابق با عقاید من نیست من سبک ژاپنی رو نمی پسندم به نظرم کاملا رباتیک و پر زحمته.

اما خب باعث نشد برنامه ام رو برای دویدن تغییر بدم.

برای نوشتن هم با رونویسی کتاب لائوتزو شروع می کنم... یه دفتر قشنگ گرفتم می خوام آیات تائو د چینگ رو با خط خوش توش بنویسم ... می دونستین خوش نویسی یکی از کارهای لذت بخش برای منه ... به اندازهء یه نقاش که از کشیدن نقاشی لذت می بره من از خوشنویسی لذت می برم پس می خوام این لذت رو هر روز به خودم بچشونم. کتاب وین دایر در این زمینه رو هم سفارش دادم افکارتان را تغییر دهید تا زندگیتان تغییر کند که براساس تعالیم دائو هست و تو یکسال توسط وین دایر نوشته شده برای هر آیه 4 روز وقت گذاشته تا اونقدر با خودش تکرار کنه و بهش فکر کنه تا بتونه به زبان ما و برای ما رمزگشاییش کنه. خیلی وقت بود دنبالش بودم پیدا نمی کردم دیگه دیدم دیجی کالا داره و دقیقا تو همون زمان که من میخواستم بخرم آف خیلی خوبی هم بهش خورده بود و زمانش الان بود.

پس سال 1400 رو با دائو د چینگ و دویدن شروع می کنم .

هدفم از دویدن به غیر از خود دویدن ارتباط با طبیعت و فکر کردن به چهار سوال اساسی نیل دونالد والش هم هست.

سوالها :

من کی هستم؟ وجودی الهی و معنوی

کجا هستم؟ در قلمروی فیزیکی و مادی و باید برم در قلمروی معنوی یعنی زمان حال.

چرا این جا هستم ؟

قصد دارم در موردش چه کاری انجام بدم ؟

جواب سوال اول و دوم همینه که نوشتم و قبولش دارم و برای جواب سوم و چهارم هم می دونم ولی نیاز به فکر کردن دارم

خیلی زیاد باید فکر کنم. اونقدر که جواب خودش در من جاری بشه و من رو بندازه تو رودخونه عشق و برکت و نور الهی

ما باید بتونیم خودمون رو در قالب کسی که حقیقتا هستیم یعنی وجودی الهی و معنوی و در قلمروی معنویت یعنی زمان حال تجربه و ابراز کنیم .  

و هر چه که نیاز داریم بهمون داده شده

شفقت، آگاهی، هوش و فراست، وضوح و شفافیت، درک و فهم، سخاوت و تمام چیزهایی که برای یک انسان عالی مقام نیاز هست در وجود همه گذاشته شده فقط باید از زیر لایه های وجودی کنار زده بشه خاکش گرفته بشه و متجلی بشه

چون ما به این دنیا اومدیم تا حیاتی پر بار و سرشار از فراوانی داشته باشیم . مجهز هم اومدیم.

به هیچ چیزی غیر از اینهایی که بهمون داده شده نیاز نداریم .

اون موقع که برای دویدن مطالعه میکردم و برنامه ی مناسب خودم رو پیدا می کردم به این سوالات فکر نمیکردم ولی بعد دیدم برای همین باید بدوم.  

شاید جایی رو برای گزارش هفتگی در نظر بگیرم. امیدوارم سال پر باری رو رقم بزنم. و یه مقداری از اون تواناییهایی که درون وجودمون گذاشته شده رو خاکروبی و روشن کنم.

به اون جمله که بولد کردم فکر کنیم. 

 

یه خبر خوب هم اینجا بدم ... من همیشه اولین بار همه چیو تو وبلاگ گفتم 

کتاب من نه ولی اولین کتاب هومان به چاپ رسید با تصویر گری و داستان خودش . یکشنبه احتمالا آماده هست که برم بگیرم و بعد عکسش رو براتون میذارم . 

 

 

  • **نسیم **
  • شنبه ۱۶ اسفند ۹۹

کجا هستیم؟

چند روز پیش با یکی از دوستانمون صحبت می کردیم . داشت میگفت تو یک سال گذشته خودش و مادرش از خونه بیرون نیومدن خودش فقط جهت خرید وسایل ضروری تا سر کوچه می ره و بر میگرده و میگفت خیلی خسته و افسرده شدن دو سه تا عزیز هم از دست داده بودن که شرایطشون رو سخت تر میکرد . من بهش گفتم خب دوست عزیز طبیعت که آلوده به ویروس نیست شما هم که ماشین زیر پات هست مادرت رو بردار دو تایی برید تو طبیعت تو جای خلوت یه دوری بزنید و بیاید به هر حال همونطور که جسم ما به غذا نیاز داره روح ما هم به غذا نیاز داره نشستید تو خونه دائم هم شبکه من و تو روشنه خب چی میخواد بشه؟ 

یه حرفی زد که من رو به خودم آورد ... گفت : روح ما باید بتونه در انزوا و در خلوت هم تعذیه و رشد کنه خیلی از عرفا و سالکان مگه نمی رن کنج عزلت می گزینن؟ پس من باید اونقدر رو خودم کار کنم که تو تنهایی هم حالم بد نباشه.  

من جا خوردم از این کج فهمی .. دوستمون مرد بسیار فرهیخته ایه که با مولانا عجینه حرفی که می زد براساس حرف بزرگان بود واقعا ولی خیلی خودش رو دست بالا گرفته بود. من بهش گفتم شما خودت رو در جایگاه عرفا می بینی که خودشون انتخاب می کنن گوشه عزلت بشینن و روحشون رو به پرواز در بیارن؟ ایشون حتی معتقده که جسم هم نیاز به غذا نداره و خیلی ها هستن که دارن با هواخواری زندگی می کنن . درست میگه ولی آیا ما مال اون فضا و مکان هستیم ؟ بهش گفتم فلانی جان ما که هنوز به اون جایگاه نرسیدیم ما طفلکانی نو پا هستیم که هنوز هم جسممون هم ذهنمون هم روحمون نیاز به غذا داره ... روح من و شما احتیاج داره کمک بگیره از طبیعت تا بتونه قوی بمونه هر وقت اونقدر قوی شد که تونست بره تو غار زندگی کنه اونوقت می تونی رهاش کنی تو خلوت و گوشهء عزلت ...

حکایت خود من هم تو مایه های همین دوست عزیزمون هست... من چهارچوب های بالاتری از جایی که هستم برای خودم ملاک قرار می دم .. فکر میکنم خیلی هامون همینطوری هستیم ... میایم یه الگوهایی تعریف می کنیم یه ملاک هایی در نظر می گیریم و خودمون رو در مقام مقایسه با اون قرار می دیم و میگیم من دارم کوتاهی میکنم . من دارم کم کاری می کنم . من دارم کاهلی می کنم . من دارم ال و بل می کنم  و خودمون رو سرزنش می کنیم . نمی خوام بگم باید خودمون رو دست کم بگیریم ها نه اتفاقا ما خلیفه های خداوند روی زمین هستیم که توان طی  العرض هم داریم اما الان کجای پله ها هستیم؟ وقتی رو پله پنجم ایستادیم و خودمون رو با وقتی قراره رو پله ی پنجاهم باشیم مقایسه می کنیم ناخودآگاه خود تخریبگری و سرزنش خود اتفاق می افته .. بله ما قادر هستیم رو پله ی پنجاهم بایستیم می تونیم هدف قرارش بدیم ولی اول لازمه پامون رو بذاریم رو پله ششم. و ما داریم به درستی پامون رو میذاریم رو پله ششم دیگه لزومی نداره که وقتی خود ایده آلمون رو اون بالا می بینیم اینقدر تو سر خودمون بزنیم و بگیم زود باش تو می تونی اون باشی ولی هنوز اینجا گیر کردی... چه کار داری میکن؟ چرا فلان کار رو نمی کنی؟ چرا بهمان برنامه رو نمی ریزی؟

داریم میریم دیگه هل دادن نداره که ....

یواش یواش آروم آروم و لحظه به لحظه ما همه در روند رو به رشد خودمون قرار داریم با سختگیری مسیر خودمون رو تلخ نکنیم.

من خودم استاد این قضیه هستم ها و دارم می بینم شماها هم این کار رو می کنین.

هر جا به هر دلیلی به هرشکلی دارین خودتون رو سرزنش می کنین اشتباهه... تو می تونستی فلان بشی نشدی. تو می تونستی بهمان کار رو بکنی نکردی .

آقا ما الان جایی هستیم که باید باشیم و کل هدف زندگی اینه که تبدیل بشیم به عشق ... فقط همین. دیگه مهم نیست چی داریم؟ چه کار می کنیم؟ کجای دنیا زندگی می کنیم؟ فقط کافیه غذامون رو با عشق بخوریم، خونه مون رو با عشق مرتب کنیم ، با عشق خرید کنیم. با عشق بپزیم با عشق حرف بزنیم . با عشق بخوابیم ، با عشق دست و صورتمون رو بشوریم، با عشق با بچه مون مساله کار کنیم و محور و ساعت یادش بدیم. با عشق کنارش بشینیم و به خط خرچنگ قورباغه اش نگاه کنیم و صبوری کنیم تا به مرور بهتر شهwink ... برای این ها نیازی نیست چیز خاصی به دست بیاریم و داشته باشیم نیازی نیست کار خاصی بکنیم هرچی برای این کار لازمه داریم و اونم زندگی و زنده بودن هست ... همین ... کل داستان زندگی همینه

یادتونه من همش دنبال عشق می گشتم تو خودم ؟ خب چطور می تونم ایجادش کنم وقتی همش با یه خط کش وایسادم بالای سر خودم و دارم خودم رو چک می کنم ببینم در مسیر اصلی اهدافم قرار دارم یا نه؟

خیلی خوبه که تلاش کنیم عادت های درست در خودمون ایجاد کنیم، غذای خوب به روح و ذهن و جسممون برسونیم، مسیر زیبایی برای خودمون ترسیم کنیم و درش قدم برداریم ولی خیلی مهمه که همه این کارها رو با عشق انجام بدیم نه با زور و تقلا و کشمکش و سرزنش خود. تعهد لازمه بله ، تمرین و پشتکار لازمه ولی تنبیه نه ... مجازت و خود تخریبگری به هیچ وجه و بدتر از همه مقایسه ی خودمون با دیگرانی که تو مسیر هستن. لازمه عادت جدید ایجاد کنیم تا لذت بیشتری ببریم... لازمه تلاش کنیم و از توان و استعدادمون نهایت استفاده رو ببریم چون خیلی خیلی لذت بخشه .. نه چون داره حروم میشه یه کاری بکن.

نمی دونم ادامه بدم یا بذارم برای یه پست دیگه چون این ها مقدمه چینی بود برای اهداف سال 1400 .

  • **نسیم **
  • پنجشنبه ۱۴ اسفند ۹۹
زندگی، آهنگی شنیدنی است
اگر با زیر و بم و بالا و پَست و فراز و فرودش هماهنگ شوی.

غم و شادی و سوگ و سورش نوایی خوش است
اگر با موسیقی هستی موزون شوی.

هر آدمی آوایی گنگ است میان هزار و یک صدای مبهم و مغشوش، باید اما روی نغمه های جهان بلغزد تا نواخته شود.

زندگی، آدمی را می نوازد گاهی به رنج و گاهی به لذت اما سرانجام صدایی که از بودن ما در کائنات می پیچد سمفونی باشکوهی است که کهکشان با آن می رقصد..

عرفان نظر اهاری
موضوعات