وبلاگ برای من حکم همون دفتر خاطرات بچگیهامون رو داره . می نویسم تا بعدها بخونم. دوستان نزدیک من می دونن که من دو تا لیسانس دارم لیسانس شیلات و روانشناسی که روانشناسی رو ادامه دادم و شیلات رو گذاشتم همونجا تو سال 80 موند. با اینکه خیلی موفق بودم و جزو اولین نفراتی بودم که به عنوان مهندس مشاور تو یه شرکت شیلاتی مشغول به کار شدم و خیلی هم بهش علاقه داشتم ولی وقتی روانشناسی رو شروع کردم شیلات رو همونجا نگه داشتم خیلی سخت تونسته بودم از پس هزینه های تحصیلیم بربیام دانشگاه آزاد بود و بابام به اندازه کافی نمی تونست حمایت کنه و با اینکه خودم کار پاره وقت دانشجویی میگرفتم تو دوران دانشجویی ولی بازم نصف شهریه ام رو از وام صندوق رفاه استفاده میکردم تا بعدها به دانشگاه پرداخت کنم مدرک موقتم رو که گرفتم همراه با بدهی بود و تا صاف نمیکردم مدرک اصلیم رو بهم نمی دادن روانشناسی رو که شروع کردم اونو بیخیال شدم هیچوقت هم سراغم نیومدن که بیا تسویه کن منم مدرک موقتم رو بوسیدم و گذاشتم تو یه پوشه.
تو ماه گذشته که صحبت مهاجرت پیش اومد رفتم تحقیق کنم که چه کار می تونم اونجا انجام بدم و چطوری از اینجا آماده بشم؟ اگر لازمه دوره ای ببینم اقدام کنم و دیدم شهری که مد نظر من هست برای مهاجرت یه شهر ساحلی تو یه جزیره است که یکی از بزرگترین صنایع اقتصادی و منابع درآمدیش شیلاته
همسرم گفت اصلا راه نداره که بخوای بیخیال مدرک شیلاتت بشی باید هر طور هست اونو ترجمه کنیم و با خودمون ببریم. فکر کنین حالا من موندم با بدهکاری که معلوم نیست چقدر جریمه قراره بشم و آیا بعد از اینهمه سال اصلا مدرکم رو آزاد می کنن یا نه. تا دو سه روز از تماس گرفتن و پیگیری کردن سر باز زدم ولی بعدش گفتم باید انجامش بدم بیشتر از بیست ساله که دارم ازش فرار میکنم و امروز باید انجام بشه. به امور فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد واحد تهران شمال زنگ زدم. اسم و شماره ملیم رو پرسید و بعد گفت یا خدا کجا بودی تا حالا؟
گفتم مدرکمو میخوام چه کنم؟ گفت بلند شو بیا یه قطعه عکس و کپی مدرک موقت و کپی کارت ملیت رو بیار تا بیفته تو روند صدور دانشنامه . کجا بیام اخه پدر بیامرز من الان شیرازم بچه ام داره امتحان می ده گفت نمی دونم دیگه یکی رو بفرست اینا رو بیاره اینجا گفتم باشه قطع کردم به برادرم که کرجه فکر کردم گفتم مدارکو می فرستم براش یه روز بلند شه بره ببره براش کجا؟ حکیمیه . بیچاره باید یه روز مرخصی بگیره و بلند شه یه نیمچه مسافرتی بره تا اونجا یهو به ذهنم رسید من که میخوام مدارکو پست کنم برای برادرم خب چرا مستقیم برای همین مسئول فارغ التحصیلان پست نکنم دوباره زنگ زدم گفت اوکیه پست کن. حالا نه من به روی خودم میارم که کلی بدهی دارم نه اون چیزی میگه. خلاصه براش پست ویژه کردم و دو روز بعد مدارک دستش بود بهش زنگ زدم گفت رسیده دستم برات اقدام می کنم. گفتم مرسی فقط من بدهی دارم چطوری باید اونو تسویه کنم از راه دور میشه ؟ گفت بدهی داری ؟ ای داد سخت شد که باید بری صندوق رفاه و حضورا کاراش رو اونجا انجام بدی بعد یه خورده مکث کرد گفت یه دقیقه صبر کن خودم برم صندوق رفاه ببینم آیا راهکاری دارن که بشه تو از اونجا پرداخت کنی؟ بهت خبر میدم
آقا منم تلفن تو دستم منتظر خبر . باشگاه هم داشتم دیگه تلفن رو گذاشته بودم جلوی روم ورزش میکردم و خبری نشد
خودمم هر چی زنگ میزدم جواب نمیداد خلاصه نزدیک ساعت 4 بعد از ظهر زنگ زد گفت خانم نورافکن بدهی نداری که حسابت تسویه است. مدارکت رو می فرستم برای صدور دانشنامه گفتم بابا من نصف شهریه ام رو نداده بودم وام گرفته بودم. گفت تو سیستم تسویه زده شاید مشمول عفو رهبری شدی و بعد خندید. منم دیدم طرف خندونه پررو بازی در آوردم گفتم راستی ریز نمراتمم میخوام . منتظر بودم بهم بگه تا به روت خندیدم پر رو شدی که پرسید: برای ترجمه؟ گفتم: آره گفت اونم حضوری باید بیای درخواست بدی دو سه هفته طول میکشه تا بهت بدن ولی من یه شماره حساب بهت می دم مبلغش رو پرداخت کن فیش واریزیت رو برام ایمیل کن اینم خودم کنار همین درخواست بفرستم بره همش با هم انجام بشه
و من در پوست خود نمی گنجیدم دلم میخواست برم بغلش کنم. کارمند اداری اینقدر کار راه بنداز و مسئولیت پذیر و خوب آخه؟ ( فارغ التحصیلان ارشد روانشناسی زنگ زده بودم فقط برام چک کنه مدرکم هست یا نه که وقتی می رم اونم برم بگیریم با بداخلاقی گفت معلومه که هست بیا بگیر دیگه ازش خواهش کردم چک کنه چون از راه دور قرار بود برم اونقدر غر زد ناله کرد و گفت به من چه و وظیفه ام نیست بعد از نیم ساعت غرولند و منت گذاشتن گفت هست) بعد این که کلی هم کار اداری داشت خودش همه رو برام انجام داد. خیر ببینه دختر خوب
ایمیلش رو که میداد اسمش مهسا امانی بود و من موقع نوشتن و چک کردن بهش گفتم مهسا امینی گفت اون که خدا بیامرزتش از دنیا رفت بنده خدا، من مهسا امانی هستم.
قلبم اومد تو دهنم گفتم دور از جون شما
ولی هنوز دارم فکر میکنم چرا صندوق رفاه منو تسویه کرده؟ ممکنه از حقوق ضامنم برداشته باشه؟ بعدها دانشگاه آزاد طوری بود که اگر نمیدادی از ضامنت میگرفتن ولی اون موقع اینجوری نبود البته که ضامن منم غریبه نبود و داییم بود که اونم وضع مالیش اونقدر خوبه که اگرم برداشته باشن اصلا نفهمیده تازه کلی هم به مامانم بدهکاره سر ارث و میراث پدری ولی بعید بود آخه
هرچی که بود کارم از همین راه دور راه افتاد و اصلا به زحمت روند طاقت فرسای اداری نیفتادم و فقط بعد از آماده شدن باید خودم برم تحویل بگیرم که اونم از اونجایی که برای سفر به ترکیه برای انگشت نگاری و اینا باید برم تهران اونم همون موقع میگیرم و میدم برای ترجمه و با خودم می برم شاید باورتون نشه ولی از اینکه بخوام دوباره به کار تو زمینه ی شیلات برگردم خیلی هیجان دارم خیلی رشته ام رو دوست داشتم ولی متاسفانه تو تهران نمیشد باهاش کار کرد باید یا می رفتم شمال یا جنوب که امکانش برام نبود تو اون شرکتی هم که یه سال به عنوان مهندس مشاور کار کردم مدیرش فاسد بود و امنیت نداشتم و اومدم بیرون حالا اگر بتونم دوباره در اون زمینه کار کنم خیلی برام خوشاینده فکر کن بری تو یه شهر ساحلی و با رشته ای که سالها قبل از رو اجبار گذاشته بودیش کنار کار کنی.
این اتفاق اگر از دور بهش نگاه بشه عجیبه. من چرا باید یه زمانی شیلات خونده باشم که بعد از بیست سال وقتی برای مهاجرت اقدام میکنم یکی از بیشترین پوزیشن های خالی برای کار تو اون شهر که حقوق خیلی بالایی هم داره شیلات باشه. عجیب نیست واقعا؟
این روزها خیلی بابام میاد تو ذهنم خیلی برام زحمت می کشید که بتونم درسم رو تموم کنم چه روزهایی که صبح های زود بیدار می شدیم دوتایی با اتوبوس از کرج می رفتیم تهران من دانشگاه اون محل کار ماشین نداشت اون موقع دانشگاهم دربند بود و تو زمستون برف زیاد بود بابام یه وقتایی از همون کرج منو با تاکسی می فرستاد تجریش هزینه ی تاکسی هم زیاد بود برامون ولی بابا میگفت با تاکسی برو گرمتره بعد خودش می رفت با اتوبوس می رفت.
موقع ثبت نام ها همراهم می اومد تا با هم بریم از صندوق رفاه وام بگیریم. برای پرداخت همون نصف شهریه هم قرض میکرد و بعد میداد. وقتی نتونستم از مدرکم برای کار و در آمد استفاده کنم کلی دو تایی غصه خوردیم که اون همه زحمت نتیجه ای نداشت.
الان کجاست که اتفاقات اخیر رو ببینه و کلی ذوق کنه؟