سیزده ماهه که تو وبلاگم ننوشتم. بی سابقه بوده
تو دوران بارداریم که دستهام دچار سندرم تونل کارپال بود و تو آتل و دردناک هم باز هفته ای دو سه بار می اومدم وبلاگ و می نوشتم. داشتن اینستاگرام و فعالیت داخلش بی تاثیر نبود اما از شهریور که دیگه اینستا هم نمی نوشتم تا الان بیشتر از 7 ماه میگذره.
مدت زیادی از تموم شدن خود درگیریهای من میگذره دیگه به خودم کاری ندارم خودمو رها کردم در وادی هر چه پیش آید خوش آید.
کسب و کار راه انداخته بودم و با همه ی وجودم اصولش رو یاد گرفتم واقعا برای پولدار شدن باید زحمت کشید اصلا الکی نیست. داشتم می دیدم دخترها و پسرهای جوونی که یاد میگیرن و تلاش می کنن و خوب پول در میارن ولی اکثرا یا مجرد بودن و تمام وقت کار میکردن یا متاهل بودن و دوتایی همراه هم سخت کار میگردن اگر اون شکلی وقت و انرژی برای پول در آوردن نذاری امکان نداره بتونی ثروت درست و حسابی به دست بیاری اگر هم اون همه وقت و انرژی بذاری ولی اصولش رو بلد نباشی بازم نمیشه خوب پول در آورد پس علم و دانش به اضافه سخت کوشی (داشتن روتین صحیح و متعهد بودن بهش) ما رو به ثروت می رسونه. و من سخت کوشی لازم رو نمی تونستم داشته باشم. چون مادر و خانه دار هستم.
از سر واکنی نمی تونم آشپزی کنم اولویت تو خونه ی من غذای خوبه . و برای پسرم هم سعی می کنم خوب وقت بذارم برای رسیدگی همه جوره به رشدش.درسها و کلاسهاش رو کاملا رسیدگی می کنم و از این دوتا کار بی نهایت لذت می برم .
آشپزی و کدبانوگری و رسیدگی به پسرم...
برای رسیدن به ثروت فراوون باید معامله و انتخاب میکردم و انتخاب من مادرانگی و نسیمانگی بود.
و خیلی جالبه بعد از اون انتخاب، درآمد خیلی کوچیکم رو گذاشتم رو پول خیلی کوچیک همسرم و یه سرمایه گذاری کوچیک کردیم و تمام پولی که تو اهداف مالیم برای یک سال در نظر گرفته بودم با همون سرمایه ی کوچیک به دست آوردم.
و الان دقیقا اون آرامشی که دنبالش بودم تا با کسب ثروت هنگفت بهش برسم رو دارم و کاملا بدون دغدغه ی مالی دارم زندگی میکنم .
اتفاقات عجیب غریب دیگه ای هم افتاده که در آینده حتما براتون در موردش میگم.