خب رسیدیم به بخش آخر و چهارتا راهکار آسون آخر 

 

راهکار 7 : پرورش بازی و استراحت

رها کردن بازدهی و فرسودگی

بازی

یکی از اجزای مهم زندگی با تمام وجود بازی کردن است.

بازی دقیقا چیه؟

بازی ظاهرا یک رفتار بی هدفه بازی می کنیم چون لذت بخشه همین...

 نقطه ی مقابل بازی، کار نیست، افسردگیه

خب پس من خیلی کلاهم پس معرکه است چون از بازی کردن خوشم نمیاد در حالیکه بازی هیجان، طراوت و نشاط به همراه داره و شرط لازم برای خلاقیته

نیاز زیستی به بازی مشابه نیاز بدن به استراحته . یعنی من که بازی نمی کنم انگار دوست ندارم استراحت کنم چه بد...

اگر بخواهیم با تمام وجود زندگی کنیم باید درباره ی خواب و بازی، آگاهانه عمل کنیم .

چه کار کنیم؟ ببینیم تو خانواده ی ما شادی و معنا چطوری ایجاد میشه و ازش فهرست تهیه کنیم . ببینیم چه چیزهایی باعث میشه تمام اعضای خانواده همراه هم توش شرکت کنن و احساس رضایت کنن

یه چیزی رو از تو فهرست کارهای روزمره حذف کنین و این کار کوچولوی چرت رو جایگزینش کنین و همه اعضای خانواده با هم از انجامش لذت ببرید

مثالی که برنی برای خانواده ی خودش می زنه اینه که موقع جمع کردن سفره ی شام آهنگ میذارن و همه با هم به شکل خنده دار می رقصن و سفره جمع می کنن و .... حسابی می خندن.

ما این همه عاقل چراییم؟ وقتی دیوونگی لذت بخشه ؟

 

راهکار 8 : پرورش آرامش و سکون

رها کردن اضطراب به عنوان سبک زندگی

آرامش و سکون با هم متفاوت هستن و ما به هردوی اونها نیاز داریم.

آرامش، ایجاد دیدگاهی عمیق و همه جانبه و هوشیاری در مواجهه با واکنش های هیجانیه.

راهکار: قبل از هر پاسخی می تونیم تا ده بشمریم

به جای جواب دادن می تونیم بگیم مطمئن نیستم باید بیشتر فکر کنم

هیجان های شدید رو تشخیص بدیم و تمرین کنیم افراطی پاسخ ندیم

نفس عمیق بکشیم

سکون

سکون این نیست که بشینیم مراقبه کنیم و روی هیچ چیز تمرکز کنیم بلکه ایجاد آسودگی خاطره

سکون یعنی آروم می گیریم و یه فضای احساسی ِ عاری از آشفتگی ایجاد می کنیم و به خودمون اجازه میدیم احساس کنیم ، فکر کنیم ، رویاپردازی کنیم و سوال کنیم

باید پیش فرض هامون رو در مورد سکون کنار بذاریم و برای آسودگی و فراغ بال خودمون راهی پیدا کنیم

ما نباید مدام در حال حرکت و مشغول باشیم ...

کاری که خود من جدیدا می کنم و جواب میده اینه به محض اینکه احساس مشغولیت ذهنی و آشفتگی یا عجله یا هرچیزی که آرامشم رو به هم می ریزه می کنم سریع به خودم میگم بیا در لحظه الان چی؟ همین الان که اینجا ایستادی چه مشکلی وجود داره؟ و هیچی ... واقعا هیچی بعد آروم می گیرم و به خودم اجازه میدم احساساتم رو ببینیم و حتی فکر کنم

چند وقت پیش رفته بودم دفتر اسناد رسمی کارم پیش نمی رفت در مواقع مشابه استرس میگرفتم و با عجله سعی می کردم کارها رو راست و ریست کنم و مشکل رو حل کنم همینطوری که نشسته بودم تا مدارکی رو پر کنم خودکارم رو گذاشتم رو کاغذ و گفتم خب ... الان چی ؟ بلند شدم از مسئولشون پرسیدم شما تا چه ساعتی هستین گفت تا دو ساعت دیگه پس وقت کافی داشتم که آروم بمونم و تمام جوانب رو بررسی کنم و بعد کارم رو پیش ببرم همون موقع به خودم آگاه بودم که در شرایط مشابه معمولا بدو بدو میخوام همه چی رو با هم حل کنم و اضطراب و فشار رو تحمل میکردم و تحمیل میکردم تا کارم هرطور هست و سریع انجام بشه... چند تا نفس عمیق کشیدم هر چی نوشته بودم رو خط زدم و با آرامش و تفکر دوباره از اول همه چی رو انجام دادم و کارم به بهترین شکل ممکن انجام شد.

نه خودم رو اذیت کردم نه اطرافیانم و نه مسئولین مربوطه رو بعدشم رفتم برای خودم یه نوشیدنی خوشمزه جایزه خریدم که تونستم اون لحظه ی پر اضطراب و سخت رو مدیریت کنم .  

در دنیایی که مدام پیچیده تر و پر تنش تر میشه ما نیاز داریم کمتر از اونچه انجام میدیم کار کنیم و کمتر از اونچه هستیم باشیم .

اَشکال گوناگون سکون و آرامش رو امتحان کنین و شیوه ی خودتون رو پیدا کنین

پیاده روی، شنا، دوچرخه سواری ، مراقبه ، طبیعت ، ..........

 

راهکار 9: پرورش کار معنادار

رها کردن بایدها و تردید به خود

بخشی از زندگی با تمام وجود ، انجام کار معنادار است.

همه ی ما از استعداد، ذوق و قریحه برخورداریم . وقتی این استعدادها رو پرورش می دیم و به دیگران عرضه میکنیم، زندگی ما معنادار و هدفمند میشه .

اتلاف استعدادها تنش زا هست، احساس خلاء ، سرخوردگی، نارضایتی، شرم، ناامیدی، ترس  و حتی اندوه می کنیم .

عرضه کردن استعدادمون به دنیا ، نیرومندترین منبعی هست که ما رو به خدا متصل می کنه

همونطور که استعدادها و توانمندیهای هر انسانی خاص خودشه، عامل معنی بخشی به زندگیش هم منحصر به خودشه .

اما در راه بروز این استعداد، تردیدها و ترس ها وجود دارن که باید پیداشون کنیم و بگیم الان می دونم از چی می ترسم ولی میخوام که انجامش بدم.

از کارهایی که بهتون انگیزه میده و لذت می برید فهرست تهیه کنید و به طور خلاقانه انجامشون بدین .

 

راهکار 10 : پرورش خنده، شادی و آواز

رها کردن خانم / آقا بودن و خویشتن داری

طوری شادی کن که انگار هیچ کس تو رو نمی بینه ، طوری بخون که انگار کسی صدات رو نمی شنوه ، طوری عشق بورز که انگار هیچوقت آزرده نشدی و طوری زندگی کن که گویی بهشت روی زمینه.

هر کدوم از هیجان های انسانی، ترانه ، رقص و خنده ی خاص خودش رو داره

خنده ، رقص و آواز پیوندی عاطفی و معنوی ایجاد می کنه

 لازمه ی تاب آوری در مقابل شرم، خندیدنه.

خنده شکل شاد و سبکبالانه ی تقدس است . ( نرگس باید اینو بزرگ بنویسه طرح بزنه چاپ و قاب کنه بزنه رو دیوار خونه اش جلوی چشم هر کسی که به خنده هاش گیر میده )

خندیدن از ته دل

آواز خواندن با صدای بلند

و رقصیدن انگار کسی ما رو نمی بینه

تاثیر خیلی مثبتی بر روح ما دارن و دقیقا همین سه تا ضعف های ما رو آشکار می کنن شرم های ما رو نمایان می کنن می ترسیم در نگاه دیگران احمق ، دست و پا چلفتی ، افسار گسیخته، نادان یا کودک صفت به نظر برسیم .

وقتی به خودمون اجازه نمی دیم آزاد باشیم وجود اون رو در دیگران هم نمی تونیم تحمل کنیم

وقتی آقا یا خانم شایسته بودن رو به آزادی ابراز وجود و هیجانات درونی و بچه گانه ی خودمون ترجیح میدیم به خودمون خیانت می کنیم .

ما در حال تجربه ی هر کدوم از احساساتمون که باشیم اعم از شادی، غم ، ترس ، خشم ، انزجار ، آرامش هر کدومش موسیقی و ترانه ی مربوط به خودش رو داره و باعث برقرار شدن نوعی ارتباط میشه که بدون اون ارتباط زندگی کردن سخته

حالا چطوری برای خنده، شادی و آواز تو زندگیمون جا باز کنیم ؟ باید تداوم داشته باشه یه روز دو روز یه ماه جواب نمی ده باید بیاد تو روتین زندگیهامون

یک زمانی از روز رو در نظر بگیرید و یک موسیقی پخش کنید و همه اعضای خانواده باهاش برقصید و آواز بخونید

به خودتون جرات بدید احمقانه رفتار کنید... این خطابش به منِ عاقل خانم خویشتن دار هست.  

هر روز 5 دقیقه برقصید.  

یک سی دی از آهنگ های مورد علاقه ی خود تهیه کنید و همراه خواننده آواز بخوانید. در حین رانندگی بهتر جواب می ده ... اینو امتحان کردم خیلی خوبه تو رانندگی. حالا باید با دوچرخه هم امتحان کنم دوچرخه ی طفلکم خیلی خاک میخوره و من قدر داشتنش رو خوب نمی دونم.  

سخن آخر

بله من کامل نیستم ، آسیب پذیرم ، گاهی می ترسم، اما شجاع هستم و ارزش اینو دارم که منو دوست داشته باشن و احساس تعلق کنم.

من هر طوری که هستم مهم و با ارزشم .

و  توصیه ی آخر

کتاب رو بخونین .