راهکار 3: پرورش روحیه ی تاب آوری

تاب آوری به معنی توانایی مقابله با ناملایمات به پشتوانه ی عوامل محافظتی و نگهدارنده

حالا این عوامل چی هستن؟

مهارت بالا برای حل مساله یعنی با مشکلات از هم نپاشیم فکر کنیم و راهی برای برون رفت از شرایط پیدا کنیم،از دیگران کمک بگیریم، احساساتمون رو مدیریت کنیم، حمایت اجتماعی دریافت کنیم، با دوستان و خویشاوندان ارتباط داشته باشیم، و فراتر از همه ی اینها افرادی که تاب آوری بالایی دارن آدم های معنوی هستن باورهای عمیق قلبی به حضور یک نیروی برتر دارن که می تونن رو کمک و عشق و شفقتش حساب کنن.

معنویت خودش باعث پرورش امید و آگاهی و کاهش رنج میشه.

من تا حالا به امید از این زاویه که برنی میگه نگاه نکرده بودم تا حالا بهش دقت نکرده بودم امید یک هیجان نیست که بگی امیدوارم و آروم بشی ... امید داشتن یک شیوه ی تفکره

وقتی امیدواری تحقق پیدا می کنه که ما بتونیم :

اهداف واقع بینانه تعیین کنیم بدونیم میخوایم کجا باشیم

بعد بدونیم چطوری میشه به اون هدف رسید

و در مرحله ی سوم به خودمون باور داشته باشیم

در این صورت می تونیم امید رو در قلبمون حس کنیم و آروم بگیریم وگرنه نمیشه

و خبر خوب اینکه امیدواری یک ویژگی اکتسابی هست و میشه به دستش آورد.

برای کاهش رنج در ناملایمات باید نسبت به احساسات هوشیار بمونیم و حواسمون باشه احساسی رو انکار نکنیم ، نادیده نگیریم و ناراحتی هیجان های آزار دهنده رو لمس کنیم. چون اگر نخوایم و نتونیم ناراحتی ها رو لمس و درک و تحمل کنیم شادی رو گم میکنیم برای رسیدن به شادی باید از غم ها عبور کنیم نه با نادیده گرفتنش و انکارش بلکه با لمس و تحمل کردنش

فیلم این ساید اوت  inside out  رو یادتونه در مورد احساسات بود آخر کار دیدین شادی بالاخره فهمید تا غم دیده و ابراز نشه نمیشه به شادی رسید تو تمام طول فیلم داشت کاری میکرد که غم دیده نشه و در نهایت فهمید غم هم به اندازه بقیه احساسات مهم و البته خیلی قدرتمنده

من خودم استاد واپس روندن غم ها و نارحتی ها هستم و همین باعث شده علاوه بر شادی غمم رو هم گم کنم.

پس سومین راهکار هم باز داره به صداقت و شفافیت اینبار در رابطه با احساسات حرف می زنه و اینکه به جای انکار دردها برای درمانش کمک بگیر و تحملت رو بالا ببر.

من این رو خیلی عمیق تجربه کردم وقتی نمی تونستم با فقدان پدرم کنار بیایم یه شب دل به دریا زدم و با برادر کوچیکم که احساسی شبیه خودم داشت و کلا فتوکپی مدل پسرونه ی خودمه درموردش حرف زدم شفاف، بدون ترس از قضاوت شدن، بدون نگرانی از اینکه اگر سرزنشم کنه چی و از حسم گفتم و شب خوابیدم و صبح که بیدار شدم فشار باری که ماهها رو دوشم سنگینی میکرد دیگه نبود سبک و سرحال بیدار شدم به بابا که فکر میکردم دیگه اذیت نبودم داداش کوچیکه هم چیزی نگفته بود فقط گفته بود می فهمم نسیم آروم باش من نگرانت هستم .

 

راهکار 4: پرورش شادی و شکر گزاری

رها کردن احساس فقدان و ترس از تاریکی

اینم راهکاری که فکر میکنم تو این سالهای اخیر اونقدر در موردش همه جا حرف زده شده که برای هممون آشنا هست. اما برای من نکته ی جدیدی داشت که باز هم باعث میشه خودم رو بیشتر از قبل بپذیرم و اونم اینکه تقریبا تمام آدم ها نمی تونن شکر گزار باشن و این یک خصلت طبیعی انسانیه مگر اینکه تمرین کنن

باورتون میشه شکر گزار بودن نیاز به تمرین داره؟ من باورم نمیشد فکر میکردم من امروز تصمیم میگیرم شکر گزار بشم و میشم دیگه اما نمیشه شکر گزار بودن یک مهارته که باید براش تمرین کرد و شکرگزاری باید عمیق و قلبی باشه نه زبانی

خود برنی میگه اهمیت تمرین برای قدر شناس و سپاسگزار شدن تعجب برانگیز است.

ما نیازمند فعالیت های معنوی هستیم برای رسیدن به شادی و قدر شناسی. شادی وقتی سراغمون میاد که بتونیم زیبایی اونچه در اطرافمون هست رو ببینیم.

بعد در مورد تفاوت شادی و خوشحالی بحث میکنه که خوشحالی کوتاه و وابسته به شرایط و موقعیت ایجاد میشه ولی شادی قلبی و عمیق و حقیقی هست و با فضیلت و دانایی همراهه و نقطه ی مقابلش ترس هست نه غم

شادی و شکرگزاری زمانی ایجاد میشه که ما احساس کفایت یعنی کافی بودن کنیم و درک کنیم هرچی که هست و ما هرچیزی که هستیم کافی است . با تصدیق ترس و تغییر آن به شکرگزاری میشه احساس شادی و کافی بودن رو جایگزین کرد.

میگیم احساس آسیب پذیری و ضعف می کنم و می ترسم اما اشکالی نداره که اینطوری احساس می کنم خدا رو به خاطر ..... شکر میکنم.         

و نکته ی مهم اینکه شادی و خوشحالی همیشگی نیستند گاه می آیند گاه می روند. تجربه ی حقیقی شادی این لذت و احساس عمیق معنوی بسیار حساس و آسیب پذیره. برای همین هم هست که نیاز به تمرین داره تا هر روز قوی تر از قبل بشه.

 

راهکار 5: پرورش شهود و ایمان

رها کردن نیاز به وضوح و قطعیت

ایمان مکانی اسرار آمیزه ، جاییه که شهامت اعتقاد به امری نادیدنی رو پیدا می کنیم و ترس از امور یا نتایج نامعلوم رو رها میکنیم

درگیری تمام عیار با زندگی مستلزم باور کردن بدون دیدن است .

نتایج قطعی را رها کن و آرام بگیر...

شم درونی ما با رفتن به راههایی که تمایل داریم بهش اعتماد کنیم قوی میشه.

من خودم یادمه از بچگی این در من ایجاد شده که هر کاری که می کنم باید یه نتیجه ای داشته باشه باید یه هدفی رو دنبال کنه باید در بهترین شکل خودش باشه و گرنه اصلا چرا انجامش بدم؟

خیلی دلم میسوزه برای خودم و دیگرانی که کارها رو فقط صرف لذت بردن از اون کار انجام نمیدن و به دنبال در آوردن یه چیز مفیدی از توش هستن و مگه چی مفیدتر از لذت بردن از انجام یک کار برای خود آدمه؟ چرا اینقدر کج فهمیدیم زندگی رو

طولانی میشه اما راهکار 6 رو هم می نویسم چهارتای بعدی بمونه برای پست بعدی

 

راهکار 6: پرورش خلاقیت

رها کردن مقایسه 

مقایسه احساس تعلق، خودپذیری و اصالت رو در ما پرورش نمیده بلکه به ما میگه همرنگ جماعت باش ولی بهتر از اونها

مقایسه بزرگترین دزد شادیه ... شادی رو به راحتی از بین می بره

خلاقیت درون همه ی انسان ها هست، یا ابراز میشه یا تا هنگام مرگ به دست فراموشی سپرده میشه و یا به واسطه ی ترس و نارضایتی خاموش میشه ( مال من این آخریه) .

اگر بخوایم به زندگی خودمون معنا بدیم حتما باید به یک هنری رو بیاریم . هرکاری که اِعمال نوعی خلاقیت و سازندگی توش باشه، زندگی ما وقتی معنا پیدا می کنه که در حال خلق کردن باشیم.

خلاقیت زمانی شکوفا میشه که از احساس ایمنی و پذیرش خودمون سرشار باشیم و هنرمند درون مثل طفل کوچیکیه که وقتی احساس امنیت کنه شاده

خیلی جالبه که من همزمان دارم با یه گروه 8 نفره کتاب راه هنرمند رو هم میخونم و این قسمت مربوط به خلاقیت و هنر و امن بودن هنرمند درون و پذیرش خویشتن چقدر درسته.