یه زمان هایی یه جاهایی تو زندگی آدم یهو می فهمه در مورد یه باور و اعتقاد خیلی محکمی که در مورد خودش داشته و شک نداشته که درسته خیلی اشتباه میکرده

قبول کردنش سخته و تغییر دادنش سخت تر

خیلی شجاعت میخواد اعتراف کردن بهش و عوض کردن مسیر

تو سن و سال ما احتمالا این داستان ها بیشتر پیش میاد

من خیلی کاری به آدمهای دیگه ندارم از وقتی یادم میاد خودم با خودم تو کشمکش هستم بعد فکر میکنم سالهاست دارم رو خودم کار میکنم ... سالهاست خودشناسی و خودسازی کردم

کلی نقطه ضعف پیدا کردم و تغییر دادم و رشد کردم

کلی عادت های جدید ایجاد کردم

وقتی پای خود دوستی به میون می اومد پیش خودم سرافراز بودم میگفتم من خیلی وقته دارم به خودم و جنبه های مختلف خودم و زندگیم رسیدگی میکنم ... خیلی برای خودم وقت گذاشتم مطالعه کردم، سبک و سیاق خودم رو تو زندگی پیدا کردم و خیلی از خودم راضی ام

دوستای قدیمی می دونن که من معمولا از خودم راضی ام

بعد یهو می فهمی تمام این کارهایی که کردی، تلاشها و مطالعه ها و رسیدگی ها برای ارضای کمال گرایی بوده نه برای خود دوستی

اتفاقی که می افته اینه که می شینم خودم رو بغل می کنم و برای خودم اشک می ریزم که سالها تلاش کردم تا خودم از خودم راضی باشم. راضی باشم !!! راضی از چی؟

کدوم چهارچوبه که اگر توش قرار بگیرم خودم از خودم راضی میشم ؟

حالا که تصمیم گرفتم خود دوست تر باشم، حالا که می بینم تنها چیزی که باعث شفای قلبه دوست داشتن خود و شفقت با خود هست، حالا که دارم مطالعات عمیق تر انجام میدم برای کشف راه و روش هایی برای خود دوست تر شدن می فهمم عجب ظلمی به خودم کردم تو تمام این سالها

چه بار سنگینی رو با خودم حمل کردم تا احساس ارزشمندیم تهدید نشه ... چقدر سخت گیر بودم به خودم تا رضایت خودم رو فراهم کنم....

حتی الان خجالت میکشم اعتراف کنم مفهوم کمالگرایی رو اشتباه متوجه شده بودم چون می ترسم از اینکه ناقص به نظر برسم و اعتبارم خدشه دار بشه

اینکه تمام این سالها سعی کردم نقایصم رو برطرف کنم ، نقطه ضعف هام رو ببینم و رفعشون کنم درست نبوده ... درستش این بوده که نقطه ضعف هام و نقایصم رو ببینم و دوست بدارم و بهشون اعتراف کنم و خودم رو با همون نقطه ضعف ها ابراز کنم تا یواش یواش خود به خود و به تدریج شجاعت واقعی شدن و اصیل زندگی کردن رو پیدا کنم  

حذفشون و تمرین و تلاش برای درست کردنشون درست نبود... شور و نشاطم برای زندگی رو بابتش از دست دادم .

پست نامفهومیه شاید ولی باید امروز اینجا باشه تا بعد که از شوکش در اومدم به مرور و آروم توضیح بدم چه تحولی درونم رخ داده...