آیه ی دوم تائو د جینگ رو تقریبا هممون به صورت شفاهی و کلامی می دونیم و بلدیم اما عمل کردن بهش خیلی سخته از آیه ی اول برای من سخت تره.

تو قسمت اولش در مورد خط کش هایی صحبت می کنه که بشر درست کرده و یگانگی جهان رو با یک دوگانگی متناقض روبرو کرده که این دوگانگی مادی هست و در رابطه با بخش جسمانی انسانها

مثلا اومده خط کش گذاشته برای زشتی و زیبایی، بلندی و کوتاهی ، خوبی و بدی

 

وقتی مردم برخی چیزها را زیبا می دانند

چیزهای دیگر زشت می شوند.

وقتی مردم بعضی چیزها را خوب می دانند

چیزهای دیگر بد می شوند.

بودن و نبودن یک دیگر را می آفرینند.

سخت و ساده یک دیگر را پشتیبانند.

بلند و کوتاه یک دیگر را تعریف می کنند.

پستی و بلندی به یک دیگر وابسته اند.

قبل و بعد به دنبال هم می آیند.

 

در طبیعت و کائنات این چیزا اصلا مطرح نیست مثلا هیچ وقت یه گل زنبق نمیاد درگیر این بشه که خودش زیباتر هست یا گل مروارید یا یه خرس نمیاد به یه خرگوش مثلا بابت هیکل گنده ترش فخر بفروشه یه قله ی بلندتر تو طبیعت به قله ی کوتاهتر کناریش با چشم حقارت نگاه نمی کنه یا قله کوچکتر حس حقارت بهش دست نمیده، چون هر آفریده ای تو طبیعت تو جای درست خودش مشغول به زندگی خودشه فقط انسانه که یه خط کش گرفته دستش و در حال قضاوت کردن همه چیز با اندازه و معیار خط کش خودشه غافل از اینکه این دوگانگی ها مکمل هم هستن تو همه ی انسانها به طور کاملا عادلانه از همه ی خصلت ها وجود داره و همه اش هم برای رشد انسان لازمه ما باید غم رو حس کنیم تا بتونیم شادی رو بفهمیم، باید بترسیم تا شجاعت رو درک کنیم، باید حسودی کنیم تا قدمی برای پیشرفت خودمون برداریم

اما متاسفانه به خاطر همون خط کش انسانی و قضاوت های پشت سرش، رنج به بشر تحمیل میشه

اگر واقع بینانه بخوایم به عالم هستی نگاه کنیم متوجه میشیم که سیستم آفرینش هیچ رنجی به هیچ چیز و هیچ کس تحمیل نمی کنه تنها درد مشترک در کل عالم درد رشد هست که اونم با شادی و لذت همراه هست ما بقی دردها و رنج ها رو خود بشر برای بشر رقم زده با دخالت در کار سیستم آفرینش

در این رابطه خیلی زیاد میشه حرف زد و فکر میکنم همه هم می دونیم ولی تو زندگیمون اسیر خط کش ها هستیم و خیلی سخته که هی به خودمون یادآوری کنیم که همه چی رو با هم ببین یگانگی رو درک کن به نظر من تمرین زیادی لازم داره

وین عزیز در این مورد پیامش اینه

میگه حیوان خوبی باش آزادانه حرکت کن، افکارت را در مورد آنچه باید انجام دهی و اینکه چگونه باید انجام دهی متوقف کن خودت را مانند جانوری تصور کن. تو خوب یا بد، زشت یا زیبا، سخت کوش یا تنبل نیستی فقط یک جاندار هستی که روی زمین زندگی میکنی با جسمی محدود با توانایی های محدود که زمان آغاز و زمان پایان داری و وقتی زمان ترک بدنت برسد این کار را انجام می دهی و مکان خود را در راز یگانگی اصلاح می کنی

وقتی بدانی ناتوانی ها در کنار توانایی ها ضروری هستند باعث میشود مردم را راحت تر بپذیری و قضاوت کردن را با دید یگانگی تائو عوض کنی و بدانی هر انسان با ناتوانی ها و توانایی هایش قطعه ای از پازل عالم هستی است که با نبودنش عالم ناقص می شود او هم در حال بازی نقش خود در عالم است.

فکرت را عوض کن تا زندگی ات تغییر کند .

 

بخش دوم آیه میاد در مورد خصلت انسان فرزانه صحبت می کنه

بسیار زیبا و دلنشینه آدم دلش میخواد تصمیم بگیره تبدیل به یک فرزانه ی خردمند بشه (رویای بزرگ زندگی من)

 

بنابراین فرزانه

بدون انجام دادن کاری عمل می کند.

و بدون به زبان آوردن کلمه ای آموزش می دهد.

اتفاقات رخ می دهند و او به آن ها اجازه ی روی دادن می دهد؛

موارد مختلف ناپدید می شوند و او به آن ها اجازه ی از بین رفتن می دهد.

او دارد، بدون آن که مالک چیزی باشد.

عمل می کند، بدون آن که انتظاری داشته باشد.

وقتی کارش به اتمام می رسد، آن را فراموش می کند.

به همین دلیل برای همیشه جاوید باقی می ماند.

 

فرشید قهرمانی اونقدر قشنگ ترجمه کرده که نیازی نیست آدم بخواد تفسیر و توضیحی براش بده اما دوست دارم در موردش حرف بزنم

میگه آدم خردمند اصلا تلاش نمی کنه خودش رو به کسی ثابت کنه یا چیزی به کسی یاد بده خودش یه مدلیه که همین که هست بقیه می تونن ازش یاد بگیرن از رفتارها و عملکردش نه از حرفها و آموزش هاش، رها در جریان زندگی، هر چی پیش بیاد می پذیره؛ هرچی اومد اومد، هرچی رفت رفت، هیچ توقعی از هیچ کس و هیچی نداره خودش کاری که درسته رو انجام میده و فراموش میکنه و میره، تو هیچی گیر نمی کنه نه در گذشته نه در آدمها نه در اتفاقات هیچی

چه رهایی با شکوهیه

در مورد این قسمت او دارد بدون اینکه مالک چیزی باشد یه چیزی بگم تو یکی از پیج های اینستاگرام خونده بودم خیلی هم بهم چسبید مخلص کلامش این بود که دارایی های ما، ما رو به اسارت میکشن ما دوست داریم یه چیزهایی رو داشته باشیم بعد ترس از دست دادنشون هست ترس خراب شدن، نداشتن، کم داشتن، اون داره من ندارم ، داشته باشم تا چشم فلانی رو در بیارم و غیره .....

ولی وقتی صحبت از عدم وابستگی به دارایی ها میشه به این معنی نیست که بتونیم بدون تمام چیزهایی که داریم زندگی کنیم یا چیزی نداشته باشیم بلکه به این معنیه که از اسارت داشته هامون رها بشیم و اونها برای ما کار کنن یعنی به این چشم به دارایی هامون نگاه کنیم که هستن تا مایه ی آرامش و آسایش و راحتی ما رو فراهم کنن و هر چیزی که باعث راحتی و آرامش و لذت ما میشه رو برای خودمون تهیه می کنیم تا آسوده تر زندگی کنیم و از آسودگی خودمون لذت ببریم و قدر وسایلی که برامون راحتی به همراه آوردن رو بدونیم و بابتشون شکرگزار و خوشحال باشیم نه در رنج و عذاب

اونی که یه ماشین سالم داره که می تونه باهاش هرجا که میخواد بره در صورتی به ماشینش وابسته نیست که از این که اون ماشین در خدمتش هست تا کارش رو راه بندازه لذت ببره نه اینکه باید مدل بالاتر تهیه کنم ، اگر نباشه چی ، خراب شد چی ...

داریم ولی مالکش نیستیم خیلی ممنونیم که هست تا امکان آسایش و رفاه رو برامون فراهم کنه درگیر زشتی و زیبایی و قیمت و مدلش بشیم ما شدیم بنده و اسیر و وابسته ی اون  

یه هفته است میخوام در مورد آیه دوم بنویسم ولی میگم چیز جدیدی نداره که همه می دونن این چیزا رو... چی بگم خود آیه واضح و روشنه فقط باید ببینیم چطوری به این دانسته ها عمل کنیم حالا که نوشتم سه صفحه ی ورد شده.

وین دایر در جواب اینکه چطوری به دانسته هامون عمل کنیم میگه ... هیچ طوری....  

فقط باش

فقط باش... از معرفت قلبی خودت لذت ببر و آروم و راضی فقط باش.