من الان دو ساله که هدف خاصی برای خودم در نظر نمی گیرم دو سال پیش گفتم فقط چندتا کتاب هست که تو هدفگذاری امسالم میخوام بخونم و سال پیش هم گفتم سال سکوت خواهد بود برای من

چه سکوتی هم شد. کلا نسیم وجودم ساکت که هیچ به قهقرا رفت بیچاره.

اما برای سال بعد دو تا کار دارم که باید انجامش بدم ... اصلا مهم نیست تا پایان سال بهش برسم یا نه تو سال جدید فقط می خوام دو تا کار رو شروع کنم تاریخ تکمیل نداره فقط شروع کردنش برام مهمه. 

  1. دویدن
  2. نوشتن

 میخوام از سکون خارج و به حرکت بیفتم. جسمی و ذهنی

هیچ عهد و پیمانی هم نمی بندم هیچ برنامه ی سفت و سختی هم نمی خوام بریزم که اگر بهش پایبند نبودم باز دچار خود تخریبی بشم.

اون برگزاری کارگاه و ورک شاپ و نوشتن کتاب و اینها هم میرن در حاشیه ای که حواسم بهشون هست و ممکنه تو مسیر نوشتن اتفاق بیفتن.

برای این کارم دلیل هم دارم. دلیلش اینه که من آماده نیستم. ربطی به سطح دانش و اهمال کاری و پشت گوش انداختن نداره فقط فشاری که برای انجام این کار حس می کنم به من آلارم میده که هنوز چند قدمی باهاش فاصله دارم و زمان درستش الان نیست ممکنه دو ماه دیگه باشه ممکنه یکسال دیگه باشه اما زمان درستش الان نیست اینو با قلبم می فهمم . تمام اتفاقاتی هم که افتاد برای عقب افتادن این داستانها برای این بود که من رو برسونه به زمان درستش و من قلبا می فهمم زمان درستش کی هست ... وقتی که شروع به انجامش بشه مثل سیل جاری میشه طوری که دیگه نه من میتونم جلوش رو بگیرم نه هیچ کس دیگه .

یادتونه از اون چوب بالای سرم حرف زدم گفتم بیاید من رو متعهد به انجامش بکنید یکی بیاد با من قرار داد ببنده و بهم تایم مشخص بده تا من انجامش بدم. من فکر میکنم در اون صورت کتاب نوشته میشه .. ورک شاپ گذاشته میشه ولی اون آخر آخر چیزی که باید در بیاد در نمیاد اون تکاملی که باید درش اتفاق بیفته نمی افته چون با مغز و با تجربه نوشته میشه نه با قلب.

من از ابتدا دنبال چیز کاملی نیستم می دونم که تکامل کاملا تدریجی اتفاق می افته و کتاب هم به مرور ممکنه سیر تکاملی خودش رو طی بکنه من منظورم چیز دیگه ای هست یه چیزی که با همه وجودم می دونم باید در من ایجاد بشه تا به چیزی که می خوام برسم . 

 برای همین امسال رو سال شروع در نظر می گیرم من شروع می کنم و اجازه می دم خودش اتفاق بیفته ... چون به تنها چیزی که نیاز هست شروع شدنه.

یه بار قبلا گفتم اگر روزی اومدم اینجا و گفتم بچه ها من می تونم یکساعت بی وقفه بدوم باید یه جشن بزرگ بگیرم و یه هدیهء بی نظیر به خودم بدم ... چون دویدن چیزیه که من همیشه بهش عشق داشتم و هیچوقت انجامش ندادم و امسال می خوام شروع کنم و مهم نیست چند وقت و چند سال طول بکشه تا من بتونم یکساعت بدوم فقط مهمه که در راهش قدم بردارم. برنامه هم برای شروع کار برای یک مبتدی گرفتم و می دونم باید از کجا و چطوری شروع کنم یه کتاب هم از هاروکی موراکامی خوندم به اسم وقتی از دویدن حرف می زنم دقیقا از چه چیز حرف می زنم خب ایشون می گه اگر نمی دوید نمی تونست هیچ کتابی بنویسه چون با دویدن خالی میشد و جریان نوشتن درش راه می افتاد و البته اونقدر از زجری که به خودش داده تا دونده و نویسندهء موفقی باشه که اصلا توصیه نمی کنم کسی بخونه چون سبک کاملا سبک ژاپنی و پر از قید و بند و پشتکار و اجباره و کتاب هاش هم از نظر من روح لازم رو نداره طرفدارهای خودش رو داره ولی مطابق با عقاید من نیست من سبک ژاپنی رو نمی پسندم به نظرم کاملا رباتیک و پر زحمته.

اما خب باعث نشد برنامه ام رو برای دویدن تغییر بدم.

برای نوشتن هم با رونویسی کتاب لائوتزو شروع می کنم... یه دفتر قشنگ گرفتم می خوام آیات تائو د چینگ رو با خط خوش توش بنویسم ... می دونستین خوش نویسی یکی از کارهای لذت بخش برای منه ... به اندازهء یه نقاش که از کشیدن نقاشی لذت می بره من از خوشنویسی لذت می برم پس می خوام این لذت رو هر روز به خودم بچشونم. کتاب وین دایر در این زمینه رو هم سفارش دادم افکارتان را تغییر دهید تا زندگیتان تغییر کند که براساس تعالیم دائو هست و تو یکسال توسط وین دایر نوشته شده برای هر آیه 4 روز وقت گذاشته تا اونقدر با خودش تکرار کنه و بهش فکر کنه تا بتونه به زبان ما و برای ما رمزگشاییش کنه. خیلی وقت بود دنبالش بودم پیدا نمی کردم دیگه دیدم دیجی کالا داره و دقیقا تو همون زمان که من میخواستم بخرم آف خیلی خوبی هم بهش خورده بود و زمانش الان بود.

پس سال 1400 رو با دائو د چینگ و دویدن شروع می کنم .

هدفم از دویدن به غیر از خود دویدن ارتباط با طبیعت و فکر کردن به چهار سوال اساسی نیل دونالد والش هم هست.

سوالها :

من کی هستم؟ وجودی الهی و معنوی

کجا هستم؟ در قلمروی فیزیکی و مادی و باید برم در قلمروی معنوی یعنی زمان حال.

چرا این جا هستم ؟

قصد دارم در موردش چه کاری انجام بدم ؟

جواب سوال اول و دوم همینه که نوشتم و قبولش دارم و برای جواب سوم و چهارم هم می دونم ولی نیاز به فکر کردن دارم

خیلی زیاد باید فکر کنم. اونقدر که جواب خودش در من جاری بشه و من رو بندازه تو رودخونه عشق و برکت و نور الهی

ما باید بتونیم خودمون رو در قالب کسی که حقیقتا هستیم یعنی وجودی الهی و معنوی و در قلمروی معنویت یعنی زمان حال تجربه و ابراز کنیم .  

و هر چه که نیاز داریم بهمون داده شده

شفقت، آگاهی، هوش و فراست، وضوح و شفافیت، درک و فهم، سخاوت و تمام چیزهایی که برای یک انسان عالی مقام نیاز هست در وجود همه گذاشته شده فقط باید از زیر لایه های وجودی کنار زده بشه خاکش گرفته بشه و متجلی بشه

چون ما به این دنیا اومدیم تا حیاتی پر بار و سرشار از فراوانی داشته باشیم . مجهز هم اومدیم.

به هیچ چیزی غیر از اینهایی که بهمون داده شده نیاز نداریم .

اون موقع که برای دویدن مطالعه میکردم و برنامه ی مناسب خودم رو پیدا می کردم به این سوالات فکر نمیکردم ولی بعد دیدم برای همین باید بدوم.  

شاید جایی رو برای گزارش هفتگی در نظر بگیرم. امیدوارم سال پر باری رو رقم بزنم. و یه مقداری از اون تواناییهایی که درون وجودمون گذاشته شده رو خاکروبی و روشن کنم.

به اون جمله که بولد کردم فکر کنیم. 

 

یه خبر خوب هم اینجا بدم ... من همیشه اولین بار همه چیو تو وبلاگ گفتم 

کتاب من نه ولی اولین کتاب هومان به چاپ رسید با تصویر گری و داستان خودش . یکشنبه احتمالا آماده هست که برم بگیرم و بعد عکسش رو براتون میذارم .